part 14

2K 354 182
                                    

جلوی در مطب رژه میرفت و تهیونگ بعد از چندماه کار کردن تو عمارت برای اولین بار میتونست استرس رو از حرکات مرد حس کنه،همون لباس های مهمونی دیشب تنش بود فقط کراوات دیگه توی گردنش نبود یقه اش تا سر سینه باز بود و لباس چروک افتاد و خب همچین چیزی از آواتاری که تهیونگ تا به امروز شناخته بود بعید بود

جیهون گوشه ای از دیوار تکیه داده بود دقیقه به دقیقه ساعت مچیش رو چک میکرد و تنها کسی که نشسته بود و تقریبا میشد گفت آروم بود،حداقل ظاهرش این رو نشون میداد تهیونگ بود

نفهمیده بود چطور لباسش رو پوشیده بود و همراه دو آلفا راهی شده بود،یون سو اصرار داشت که همراهشون بیاد اما جونگکوک اجازه نداده بود،در تموم مسیر راه  تهیونگ فقط داشت به این فکر میکرد بیداره یا داره خواب میبینه؟ اما هرچی که میگذشت ازین خواب بیدار نمیشد و همین اون رو بیشتر میترسوند!

ساعت هنوز هفت صبح نبود که اونا راه افتاده بودند تا به دکتر برن و تهیونگ براش سوال بود کدوم دکتری اونم متخصص این ساعت صبح بازه که چند لحظه بعد با زنگ زدن جونگکوک به شخصی که اون حدس میزد دکتره و اینکه تا بیست دقیقه دیگه بهتره که مطب باشه تهیونگ تازه یادش اومد که این جریانات رو با آواتار گذرونده نه یک آدم معمولی!

از ترس نه به شکمش دست میزد و حتی سر خم میکرد تا نگاهش کنه نمیدونست چشه حس میکرد که حتی کمی هم شکمش جلو نیومده اما همچنان مصرانه از نگاه کردن به شکمش گریزان بود با خودش فکر میکرد ری اکشن اطرافیانش چی میتونه باشه،یونا،یه ریم،مونبین حتی شین دونگ پوزخندی تلخی رو لبانش شکل گرفت مهر تائید میخورد به تمام گفته های شین دونگ

با صدای بلند جونگکوک از افکارش به بیرون پرت شد
_پس چرا نمیاد؟

جیهون تکیه اشو از دیوار گرفت و کلافه "نمیدونم" زمزمه کرد

اما همون لحظه با صدای باز شدن در اصلی ساختمان همگی به مسیر راه پله خیره شدن فردی پا کوبان پله ها رو بالا اومد اونا تونستند مردی که پیراهن و شلوار ساده ای به تن داشت همراه با کیفی به دست رو ببیند از چشمان پف کرده اش مشخص بود که از خواب پاشده و به مطب اومده

مرد نفس نفس میزد
_ببخشید قربان،مسیر خونه ام به مطب دوره

جونگکوک پوفی کشید و سری تکون داد
_خیلی خب

دکتر از بینشون رد شد کلید انداخت و در رد باز کرد و داخل شد

تهیونگ از جاش بلند شد که با گیج رفتن سرش محکم چشمانش رو بست بخاطر گشنگی بود اخرین وعده ای که خورده بود دیروز ناهار بود،چطور زنده مونده بود
سرش رو بالا گرفت که با منتظر بودن دو آلفا نزدیک تر رفت وقتی اشاره سر جونگکوک رو دید بی حرفی با قدم های لرزون داخل شد و بعد از اون جونگکوک و جیهون داخل شدند

"AVATAR"Where stories live. Discover now