part 9

2.1K 320 111
                                    


"Flash back"

نفس تو سینه اش حبس شده بود، آلفای اصیل با بوی تند اکالیپتوس و صورتی پریشون و بدنی که از عرق برق میزد جلوش ایستاده بود بالاتنه مرد لخت بود شلوار آزادی به تن داشت بی اختیار نگاهش افتاد به عضلات درهم پیچیده و تتو های سیاه آلفا که با پوست سفیدش تضاد محشری رو ایجاد کرده بود دفعه قبل هم بدن مرد رو بدون پوشش دیده بود ولی این دفعه مثل اینکه قضیه متفاوت بود

با نزدیکتر شدن جونگکوک بی حواس از روی صندلی بلند شد و عقب عقب رفت

_بمون سر جات!

با غرش ناگهانی گرگ آلفا لرزون سر جاش ایستادو ناله ای کرد متوجه شده بود آلفای روبه روش توی رات رفته از درون ترسیده بود و نمیدونست باید چیکار کنه به ناچار شروع کرد به توضیح دادن
_من.. یه مشکلی برام پیش اومد گفتم اگه بشه امشب رو کاخ بمونم یعنی خونه نموندم به جیهون شی..

جونگکوک بی توجه به صحبت های پسر فاصله رو پر کرد و تو یه گردن پسر رو تو مشتش گرفت و بهش فشاری آوورد

_رایحه ات!!!!

تهیونگ آب دهنش رو قورت داد با دو دستش ساعدش رو چسبید و به هر زحمتی بود لب زد

_قربان شما الان توی راتتون هستید و متوجه نیستید که..

الفا با غرشی حرفش نیمه تموم موند

_ساکت شو میخوای بگی نمیفهمم دارم چیکار میکنم؟

تهیونگ میخواست فریاد بزنه آره نمیفهمی چون گرگت بهت غالب شده و اونه که داره فرمانروایی میکنه

با پایین اوردن دستش تهیونگ نفس عمیقی کشید خواست از زیر دستش فرار کنه که با لمس لب هاش روی گردنش روح از تنش جدا شد
میخواست هرطور شده فرار کنه و به سمت ساختمون بیرون از کاخ جایی که جیهون هست بره. تکون شدیدی خورد و تمام تلاشش رو کرد مرد روبه روش رو پس بزنه اما مکیده شدن پوست گردنش حس کرد زیر پاش خالی شد
آلفا سست شدن امگا رو دید با یه حرکت ساعد هر دو دستش رو به دور کمر پسر پیچید و شکمش و رو به شکم لخت خودش چسبوند
تهیونگ چشمانش از ترس گشاد شده بود و از طرفی هم با گرگش درگیر بود

*نباید لذت ببری تهیونگ نباید هیچ چیز این کاری که داره صورت میگیره درست نیست به خودت بیا!! *

با حس نفسی که تو صورتش پخش شد مردمک چشماش رو جمع کرد و به چشمان آلفا که به رنگ طلایی دراومده بود نگاه کرد

خدای من این گرگ آلفا بود!

گرگ امگا زوزه میکشید و التماس میکرد فرد رو به روش رو لمس کنه و لمس بشه..

اما تهیونگ باز هم تلاش میکرد تا هم جلوی گرگ خودش و هم گرگ آلفا رو بگیره

درسته اون قبول میکرد که گرگش و حتی شاید خودش نسبت به آواتار بی میل نیست ولی این همه ی ماجرا نیست
اون نباید به خودش و احساساتش اجازه پیشروی میداد

"AVATAR"Where stories live. Discover now