part 10

2.3K 324 114
                                    

زیر دوش ایستاده بود و چشمش به حرکت روان آب روی پوست بدنش بود
خبری از گوشی اش نداشت و مطمئن بود از دیشب تاحالا خواهرش صدها بار تماس گرفته و کلی نگران شده ،باید باهاش تماس میگرفت و خیالش رو از بابتش راحت میکرد،با فکر کردن به اینکه یونا موضوعی که دیشب اتفاق افتاده رو بفهمه ممکنه چه ری اکشنی نشون بده چشماش رو روی هم فشرد،خواهرش توی روابط احساسی و غیره دخالت نمیکرد و فقط خواسته اش این بود که تهیونگ مراقب خودش و احساساتش باشه اما اتفاق دیشب فرق میکرد!
پوفی کشید و با کلافگی شامپو سدری که حدس میزد مال آلفا باشه رو روی موهاش خالی کرد و باحرص شروع به چنگ زدنشون کرد
چیکار کرده بودند دیشب؟ حالا ازین به بعد چطور توی عمارت کار میکرد و با آلفا چشم تو چشم میشد؟؟! با به یاد آووردن آلفا اندام و حرکات دیشبش توی سکس از ذهنش عبور کرد،برای یک لحظه چیزی در درونش تکون خورد
ناگهان با سیلی که به گونه اش زد،تکون سختی خورد. همه اش تقصیر گرگ بی جنبه و چموشش بود
تند تند سرش رو زیر دوش حموم تکون داد تا از افکارش بیرون بیاد و دیگه بهش فکر نکنه که این کار باعث شد علاوه بر آب  موهاش هم به اطراف پخش شه،اون ها رو به سرعت روبه بالا داد و از زیر دوش کنار رفت و اهرم رو به سمت پایین کشید و بست.

توی رختکن حموم ایستاد و از سرما دستی به دوتا بازو هاش کشید،انواع لوسیون بدن و خوشبو کننده ها و لوازم بهداشتی توی کمد های شیشه ای چیده شده بود
چندین تن پوش حوله ای هم تو قفس بود که تهیونگ حدس میزد تازه است و مال مهمانه!
پوزخندی زد و یکی از تن پوش ها رو بیرون کشید و سریع به تن زد و از رختکن خارج شد با ورودش گرمای اتاق بدنش رو احاطه کرد باعث شد لذت زودگذر زیر پوستش حرکت کنه.

با ورودش پاش به یکی از لباس هایی که روی زمین پخش بود برخورد کرد و باعث شد تهیونگ دلش بخواد از روی زمین محو شه
تخت رو چک کرد و وقتی آثار کثیفی روش دید از خجالت قرمز شد با کف دو دستش صورتش رو پوشوند و با مکث چند لحظه ای که کرد خیلی زود به خودش اومد و سریع لباس ها روی زمین رو جمع کرد داخل سبدی که مخصوص لباس های نشسته بود انداخت هنوز پایین تنه اش میسوخت وکمی هم لنگ میزد، ولی اهمیتی نداد شروع به کندن پارچه های روی تخت کرد و به هر زحمتی بود داخل سبد لباس تقریبا بزرگ چپوند
کمرش رو که راست کرد آخی گفت و برای یک لحظه نگاهش به آینه قدی کمد اتاق افتاد ناباورانه نزدیکتر شد،کمربند تن پوشش شل شده بود و یقه اش کنار رفته بود
توی قسمت گردن و حتی زیر چونه اش خون مردگی دیده میشد
خدای من حالا باید تا کی صبر میکرد تا این علامت ها از بین میرفت باید با کرم پودر یا پماد میپوشوندشون و درمانشون میکرد
با وجود خون مردگی و سوزش و لنگ زدنی که داشت تهیونگ ایمان آوورد که آلفا تو دوران راتش خلق و خوش به وحشی ترین حالت ممکن میرسه
با به یاد آووردن دوباره حرکات و پوزیشن هایی که دیشب انجام دادن به درب کمدی که بهش نزدیک بود تکیه داد و چندین بار سرش رو محکم بهش کوبید و یکهو چیزی یادش اومد که وحشت زده از حرکت ایستاد.
با سرعت خواست به سمت در بره اما وضعیت لباسش یادش اومد و دوباره عقب گرد کرد به کشوی لباس های آلفا هجوم برد خواست لباس خونه ای بیرون بکشه و بپوشه و تو اون موقعیت اصلا براش مهم نبود که اینا لباس آلفاست

"AVATAR"Where stories live. Discover now