part =4🦖

3.1K 504 20
                                    

ووت و کامنت بزارید دل گرم میشم 🫂

..........................................................

نامجون گفت
بیاین بریم سر میز شام بخوریم
نشستن سر میز و غذا رو خوردن و تموم کردن و تهیونگ کمک جین هیونگ کرد و ظرف ها رو تو ماشین ظرف شویی گذاشتن

تهیونگ برا قدر دانی گفت

_ دست پختت خیلی خوبه هیونگ

جین با لحن مادرانه ای گفت

_ از این به بعد برات غذا درست میکنم میفرستم توهم بیا اینجا خونه خودته

همه رفتن تو سالن نشسن که نامجون بحثی رو شروع کرد

_ تهیونگ میدونستی کوک استاد دانشگاته .

آبی که تهیونگ داشت میخورد پرید تو گلوش و از دماغش برگشت و با صدای کنترل نشده ای گفت

_چیییی

کوک با حرکت تهیونگ نیشخندی زد که فقط خودش میدونست قراره چقدر کرم بریزه .

تهیونک با یکم لکنت گفت

_ نگو که تو درس فیزیک

کوک با همون نیشخندی که از رو لباش نمیرفت گفت

_ چقدر باهوشی تو از کجا فهمیدی

ته تو مبل وا رفت و به الاهه ماه فوش میداد و میگفت چرا باید کوک استاد همون درسی بشه که ازش متنفره و هیچی تو کتش نمیره با صدایی که نا امیدی رو جار میزد گفت

+ نععع

وهمین جمله باعث شد که سه نفر دیگه قهقه بزنن

کوک به با لحن شوخی که واضح بود گفت

_ تبریک میگم جئون تهیونگ بد بخت شدی .

تهیونگ هنوز داشت به بد بختیاش فکر میکرد که کوک بلند شد و گفت

_ خوب هیونگا مرسی واقعا ممنون ما بریم دیگه

دست تهیونگ رو گرفت و تهیونگ هم مثل چیزای کش رفته راه میرفت دنبالش

نامجون به کمک کوک خریدارو گذاشت تو ماشین کوک

نشستم تو ماشین * یعنی تهیونگ به گا رفتی به گااا

کوک نشست تو ماشین و استارت زد و راه افتاد
کوک سکوت رو شکست و گفت

_ چیه ساکتی .

_ بد بخت شدم

با اعتماد به نفسی که اگه مورچه داشت فیل رو زیر پاهاش لح میکرد گفت

_ چرا استاد به این جذابی شوهر به این جذابی همه دخترا و پسرا و امگا ها جلوم غش میکنن بعد تو

از اینکه اینقدر پرو بود حرصم گرفت و گفتم

_ چرا ؟ اینم سوال داره میدونم قراره پدرم در بیاد از فیزیک متنفرم هیچ وقت نمیتونم حفظش کنم و یاد بگیرمش همیشه میلنگم توهم که معلومه بهم رحم نمیکنی

I swear💤KOOKV🐺Where stories live. Discover now