یک ووت بهم میدی🐇 🌚
یک چوصه اسمات داره 🥲
......................................................._ تهیونگ ، تهیونگ بلند شو تمشک
_ بله آلفااااهه
_پاشو مگه نمیخواستی بیای فرودگاه
مخ تهیونگ روشن شد و فوری رو تخت نشست
_ چند دقیقه وقت دارم اماده شم
_ ده دقیقه
فوری مثل جت بلند شد و دست و صورتش و شست و مسواک زد و لباسش و عوض کرد و موهاش و شونه کرد و بالم لب زد و وقتی برگشت به سمت در آلفاش رو دید که با چشمای خمار و لبای به دندون گرفته نگاش میکنه اما یچی رو جا انداخت زمانی که لخت مادر زاد شده بود حواسش به آلفایی که تو اتاق بود و داشت نگاهش میکرد نبود
اون چیزی که وسط پاهای کوک بود که داشت منفجر میشد جوری که اگر راه میرفت دردش میومد باید یک جوری میخوابوندشرفت سمتش و دستش و رو شونه هاش گذاشت و فشار کمی بهش وارد کرد
_ بشین
_ چرا آلفا ؟ حالت بد شده !
با صدای خش دار و آلفاییش زمزه کرد
_ زانو بزن امگا
و این تهیونگ بود که ناخوداگاه زانو زد و نشست و به جسم گوله شده ی بزرگ بین پاهای کوک خیره شدو آب دهنش و صدا دار قورت داد
دستش و سمت کمربندش بردو بازش کرد و و شلوار و شرتش و باهم کشید پایین و دیک سیخ شده ی اش اومد بیرون آهی از لذت کشید
تهیونگ از شدت خجالت و شوک چشماش تا آخرین حالت باز موند و پوست سفیده صورتش حالا قرمز شده بوددیکش و تو دستش گرفت و سمت گونه تهیونگ برد و به گونه و لبای تهیونگ میکشید به صورت تهیونگ که چشماش و محکم به هم میفشرد نگاه کرد
_ چشمات و باز کن تهیونگ
_ ده دقیقه وقت داری ارضام کنی امگا پس خوب از زبون و دست هات استفاده کن حواست به اون دندون های خوشگلت هم باشه
سر دیکش و به لبای بسته ی تهیونگ فشار داد
دهنش و باز کرد و گذاشت اون قول تو دهنش بره و لباش رو جر بده سوزش شدیدی در کناره های لبش احساس میکرد و حس خفگی شدیدی داشت اما کاری نمیتوست کنه که به عربده ی کوک یک قطره اشک از چشماش پایین افتاد
_ زود باش امگا خوب لیسش بزن و بخورش
دستاش و بالا اورد و رو دیک کوک گذاشت و لمس کرد و بقیه اش و میلسید
دستاش و رو سر تهیونگ گذاشت و محکم و عمیق ضربه میزد اون نمیتونست صبر کنه تا تهیونگ با ناواردی براش ساک بزنه اونجوری تو یک ساعت هم ارضا نمیشد
YOU ARE READING
I swear💤KOOKV🐺
Horrorپیان یافته ✅کاپل اصلی = کوکوی ژانر = امگاورس _ جنایی _اسمات _ هپی اند اسم فیک = قسم میخورم قسمتی از فیک جونگکوک از صنعت کثیفی که پدرش هست کنارگیری کرد اما مجبور به ازدواج با پسر عموش میشه کیم تهیونگ کسی که اینقدر تو گوشش زمزمه کردن که مال جنگ...