فردای اون شب و شبهای بعدش هم تماس ها گرفته میشدند و روتین زندگی جین برای بیشتر از یک ماه به همین شکل ادامه پیدا کرد:

هر روز صبح به سر کار میرفت، با مشتری ها سر و کله میزد، طراحی میکرد و شب که بر میگشت بلافاصله بعد از شام به اتاقش و برای تماس با پسر مومشکی جذابش پناه میبرد...

تهیونگ برای جین از اتفاقات روزش میگفت و در مورد کارهای پسر مقابلش هم میپرسید...اوضاع دفتر چیزی بیشتر از رو به راه بود و گاهی به قدری سر جین و جانگکوک برای طراحی های صف کشیده شلوغ میشد که پسر معمار از خستگی دوبار بین مکالمه اش با تهیونگ خوابش برده و وقتی که بعد از یکی دوساعت بیدار شده بود، تماسی که هنوز برقرار و تهیونگی که پشت تلفن و رو به تصویر جین، به خواب رفته بود، باعث در رفتن خستگی تمام روزش میشد...

برای جین، تهیونگ با وجود نبودنش در کره، بازهم حمایت گر و پشتیبان بود...جین هنوز یادش بود روزی رو که از سنگینی کار و مشتری بد اخلاق و عنقش به پسر مومشکی پشت تلفن شکایت کرده بود و تهیونگ جدی تر از هر زمانی قصد داشت با مرد مشتری که از تهیه کننده های معروف کشور بود، تماسی برای هشدار دادن بگیره و جین به سختی منصرفش کرده بود...

تهیونگ بخاطر اصرار های جین به ظاهر منصرف شد ولی فردای همون شب که به ویلای تهیه کننده رفته بود، اخلاق مرد بدعنق رو صد و هشتاد درجه متفاوت میدید و سوال های گاه و بیگاهش در رابطه با کیم تهیونگ، جین رو مطمعن کرده بود که اون پسر مومشکی حتی از یک کشور دیگه هم هنوز میتونست نقش یک حامی بزرگ رو براش ایفا کنه...

هر دو پسر هر شب برای تماس باهم مشتاق بودند و در طول روز سعی میکردند تمام اتفاقات افتاده رو به خوبی به خاطر بسپارند و در طول شب برای هم تعریف کنند...

بیشتر از یک ماه گذشته بود و هنوز پسر بازیگر همون اشتیاق اولیه برای گرفتن تماس با جین رو داشت و پسر معمار هم در طول روز تمام سختی های کار و پروژه رو برای رسیدن شب و موعود تماسشون میگذروند...

هر دوپسر تمام تلاششون رو برای از دست ندادن هم صحبتی باهم میکردند ولی کار شلوغ دفتر و فشرده شدن ست های بازیگری تهیونگ، هر بار باعث کوتاه تر شدن تماس های هرشبشون میشد و تقریبا بیشتر از یک ماه از روز رفتن تهیونگ میگذشت که شبی جین خسته تر از هر شب، بخاطر همزمانی دوپروژه باهم، زودتر از شبهای قبل خوابش برد و تماس های پشت هم تهیونگ رو ندید...

جین کاملا حواسش بود که صبح پیامی به پسر نگران بده و برای شب قبل عذر خواهی کنه...ولی اون شب هرچقدر منتظر موند، تماسی از پسر بازیگر دریافت نکرد...

چندین بار قصد کرده بود تا خودش تماس رو برقرار کنه ولی از فکر شلوغ بودن سر تهیونگ و مزاحم بودنش، منصرف شده بود...باید تا فردا شب برای تماس پسر معروفی که مطمعنا این سریال باعث شهرت و محبوبیت بیشترش میشد، صبر میکرد و مطمعن بود که تهیونگ دلیل قابل قبولی برای این تماس نگرفتنش داشت...

You owe me a danceWhere stories live. Discover now