با شنیدن صدای در سرشو از اتاق لباسا بیرون اورد و هری رو دید که وارد اتاق میشد.
ل:مهمونی چقدر طول میکشه؟
هری شونه هاشو بالا انداخت و به اتاق لباس رفت.نگاهی به سر تا پای لویی انداخت.
ه:خوبه.
لویی دستاشو تو سینش قفل کرد و پوزخندی زد.
ل:از عروسکت راضی ای الفا؟
هری چند ثانیه مکث کرد و مستقیم به چشمای لویی نگاه کرد.بعدش بدون حرفی پیرهنشو دراورد تا با پیرهن کت و شلوارش عوضش کنه،لویی وقتی نگاهش به بدن هری افتاد پوزخندش از بین رفت و از اتاق خارج شد،ایندفعه نوبت هری بود تا پوزخند بزنه.
ه:بیا اینجا.
هری وقتی حاضر شد در حالی که از اتاق لباس بیرون میومد و سمت آینه ی قدی اتاق میرفت گفت.جعبه ی کوچیکی دستش بود.
لویی که تا اون لحظه لبه ی مبل نشسته بود از جاش بلند شد و سمت هری رفت.هری چیز براقی از جعبه دراورد و کنار لویی وایساد،لویی از سرمای چیزی که هری به گوشش میزد لرزید.
ل:چکار میکنی؟
هری جواب نداد و چند ثانیه بعد کنار رفت و لویی چرخید تا خودشو توی آینه ببینه.دهنش شبیه o باز شد و نزدیکتر رفت تا چیزی که به گوشش بود رو ببینه.دستشو زیرش برد و تکونش داد که باعث شد بیشتر بدرخشه.دوباره عقب رفت و بر خلاف خواستش گوشه ی لبش بالا رفت.اون پیرسینگ که نسبتا بلند و براق و چند زنجیره بود با کت و شلوار مشکیش تضاد چشم گیری درست کرده بود و لویی باورش نمیشد ولی احساس میکرد به نوعی جذابه.
چرخید سمت هری و به چهرش که ناخواناتر از همیشه بود نگاه کرد.
هری سرشو تکون داد.
ه:بریم.
..................................دستاش که یخ زده بودن رو به اجبار دور بازوی هری حلقه کرد بود،اون و هری با ماشین جدایی از گادفادر و ایلاریا و متیو اومدن.
ه:حواستو جمع کن.
هری وقتی لویی سکندری خورد زمزمه کرد.
ل:میتونم حواسمو جمع کنم اگر بهم بگی این چه مهمونی کوفتیه
ه:کنجکاوی زیاد اذیتت نمیکنه؟
لویی نفسشو بیرون داد.دنبال هری تا صندلی هایی که دور میزی چیده شده بودن رفت.بعد از نشستن هری سریع از شامپاینی که روی میز بود خورد.
ل:اینجا خبریه هری؟
هری که از سوالای لویی خسته شده بود نگاهشو بهش داد.
ه:مثلا چه خبری؟
ل:بذار بهتر بپرسم،باید مراقب جونم باشم؟از اونجایی که تا وقتی اطراف تو و اونا هستم امنیت ندارم.مثلا دوست دارم بدونم بقیه افراد اینجا مثل شما یه اسلحه توی جیبشون دارن که هر وقت بخوان بتونن یه نفرو تهدید کنن؟
YOU ARE READING
My husband,My sir[L.S]
Fanfictionل:میتونی منو از تک تک کسایی که دوسشون دارم دور کنی،میتونی بدنمو پر کبودی و روحمو پر زخم کنی،میتونی اینکارو هرروز هفته و هر ساعت انجام بدی،حتی پوستمو باز کنی و قلبمو از تو سینم دربیاری،ولی هیچ وقت صاحبش نمیشی Larry BDSM husbands Mpreg ⚠محتوای داستان...
53.paintings
Start from the beginning