پسر میزبان، دستش رو بالا آورد و بررسی کرد:

+مطمعنی چیزی نیست؟ نرفتی پیش دکتر؟؟بذار دکتر خانوادگیمون توی مهمونی هست الان پیداش میکنم.

خاست حرکتی کنه که بازوش توسط دست ظریفی گرفته شد:

_میدونی که مامانم پرستاره و گفت چیز مهمی نیست..اون دستمو دید و بست...الان فقط گرسنمه و میخوام برم یه چیزی بخورم...

وبدون توجه به نگاه دوباره ی تهیونگ روی دست باندپیچی شده ش به سمت میز غذا حرکت کرد...

روی میز انواع خوراک ها و غذاهایی که جین نمیتونست اسم بعضی ها رو به خاطر بیاره، چیده شده بود و ترتیب و رنگ های اشتهاآور مخلفات روی میز، جین رو حریص تر و گرسنه تر میکرد...به سمت بشقابی دست برد و با برداشتنش، به سرعت بشقاب از دستش کشیده و چنگالی جلوی صورتش گرفته شد:

+اینو امتحان کن...خودم شخصا گفتم تو منو باشه.

به تکه گوشت برشته شده ای که سس قهوه ای رنگی ازش سرازیر بود، نگاهی انداخت و با ادامه دادن مسیر چنگال، به چشمهای مشتاق و پر از شعف پسر جذاب میزبان رسید...دست دراز کرد تا چنگال رو از دست پسر بگیره که مسیرش عوض شد:

+نه این چنگال منه بهت نمیدمش...فقط دهنتو باز کن، تو دهنت میذارمش.

جین برای چندمین بار توی این شب متعجب به اطرافش نگاه کرد و وقتی مطمعن شد مخاطب تهیونگ کسی جز خودش نیست، آهسته دهانش رو باز کرد و لقمه رو بلعید...مزه ی اون لقمه فوق العاده ترین‌چیزی بود که جین چشیده بود...چشمهاش که از شدت لذیذ بودن غذاش بسته شده بود رو باز کرد و به چشمهای مشتاق رو به روش نگاه کرد:

_فوق العاده بود...بازم از همون میخوام...از کجا برش داشتی؟

بلند خندید:

+آروم باش...همش مال تو...ولی بیا این یکیم امتحان کن.

و لقمه ای اینبار سفید رنگ که با سبزیجات پوشیده شده بود رو به سمت دهنش گرفت...جین صورتش رو برای بلعیدن جلو برد که صدایی متوقفش کرد:

×جین...عزیزم...تهیونگ رو دیدی پس.

به سمت صدا برگشت و پدر خوشحالش رو در حالیکه دستش رو پشت شونه اش میگذاشت دید:

+عمو جان...

تهیونگ با لبخند گرمی به پدر جین نگاه کرد و لقمه رو پایین آورد...ایل سوک به سمت میز بزرگ غذا نگاهی انداخت و گفت:

×برای اومدن سر میز غذا یکم زود نیست؟میتونستید...

تهیونگ حرف پدر جین رو قطع کرد و با اعتراض جواب داد:

+به نظر منم زود بود ولی جین گرسنه ش شده و بخاطر غذا خوردن حتی درخواست رقص منو رد کرد.

جین سعی کرد بی توجه به بحث خودش رو با قارچ های سوخاری روی میز مشغول کنه که دست پدرش ضربه ای کوچک به شونه اش زد:

×جین پسرم...میدونی که زشته درخواست رقص میزبان رو رد کنی؟

از عکس العمل پدرش تعجب کرده بود و بیشتر از این نمیتونست اون صحبت رو نادیده بگیره، پس آروم رو به پدرش لب زد:

_رد نکردم...فقط گفتم بعد از غذا...گرسنه م بود چون امروز وقت نکردم ناهار بخورم.

قبل از اینکه پدرش فرصت سرزنش کردن پیدا میکرد، تهیونگ بشقابی برداشت و در حالیکه از هر ظرف تیکه ای غذا روی بشقاب میگذاشت، گفت:

+چرا نگفتی ناهار نخوردی جین؟؟

ظرف رو به سمت پسر مهمان گرفت و ادامه داد:

+عمو جان حق با جینه باید اول یه چیزی بخوره که انرژی داشته باشه..راستی جین..‌.

به سمت پسری که بشقاب به دستش، نگاهش میکرد، برگشت:

+شنیدم تازه از دانشکده ی معماری فارغ التحصیل شدی...طراحی میخوندی درسته؟

جین سری به نشانه ی تایید تکون داد  و لقمه ی زرد رنگ ژله مانند رو از داخل ظرف برداشت...تهیونگ خوشحال ادامه داد:

+عالیه...میدونی من قراره تو همین سئول زندگی کنم، برای همین یه خونه خریدم ولی نیاز دارم یکی برام کاملش کنه...نظرت چیه؟؟؟

×اوه پسرم این عالیه...نظرت چیه جین؟

هر دو مرد خیره به پسری که قاشق داخل دهانش خشکیده بود، نگاه میکردند و منتظر جواب بودند...جین به زور لقمه رو قورت داد و با تردید جواب داد:

_اما من تجربه ی زیادی ندارم بهتر نیست از یه حرفه ای تر...

تهیونگ حرفش رو قطع کرد و با اخمی تصنعی گفت:

+برای این یکی دیگه بهانه قبول نمیکنم...هرچقدر که بقیه ی طراح ها میگیرن، دو برابرشو بهت میدم ولی باید قبول کنی...

جین نگاهی به چهره ی خوشحال و امیدوار پدرش انداخت و به سمت تهیونگ سری به نشانه ی تایید تکون داد:

_باشه قبوله.

+عالیه...

دستهاش رو مشت کرد و به سمت هوا پرتاب کرد...جین متعجب به این صحنه نگاهی انداخت و گفت:

_ولی اول باید جایی که قراره طراحی بشه رو ببینم...

تهیونگ خوشحال دستهاش رو داخل جیبش فرو برد و لبخندش بزرگ تر شد:

+مشکلی نیست...ناهار فردا رو باهم میخوریم تا در مورد جزئیات قرارداد صحبت کنیم و بعدش میریم خونه رو ببینی،خوبه؟

جین لقمه ای اینبار از‌ پوره ی عجیبی که تهیونگ داخل ظرفش گذاشته بود، برداشت و نزدیک لبهاش نگه داشت:

_باشه مشکلی نیست.

شونه ای بالا انداخت و بدون توجه به برق کورکننده ی چشمهای خیره ی تهیونگ، روی خودش، لقمه رو به داخل دهانش فرو برد...

................................................................
خب چون نوشته بودم گفتم بذارم که باز شاید بتونم پارت بعد رو بنویسم...

نظرتون در مورد جینی و تهیونگی؟؟؟

دیگه اینکه چون جینیم واکسناشو زده یکم خیالم راحته ولی بازم بیا دعا کنیم زودتر خوب بشه...اصلا کلا هرکی کرونا گرفته زودتر خوب شه❤❤❤

You owe me a danceWhere stories live. Discover now