...maybe hi?!..

2.1K 198 77
                                    

اقااا نشحششمسمشمسمشم سلاممممممممممم
دلم مثل سگ براتون تنگ شده بودددددددددد تسسمشپشننسسمشمشم

باور میکنید خودمم داستانو یادم نمیومد؟ :)))))))
خیلی قشنگه....

خببب خلاصهه کهه اومدم یه پارت بنویسم و داغ دلتونو با شروع امتحانا تازه کنم!!

امیدوارم اگه گشادیم نشه ازین به بعد زود به زود اپ کنم 🗿

_____________________________________

خونه-

جونگکوک دستی به شکمش کشید و لبخند عمیقی زد ( چقد دلم میخواد یه کرم بدی بریزم... تو همین پارت خالی میکنم خودمو بمولا...  )

تهیونگ بدون اینکه در بزنه وارد اتاق شد و نگاهی به جونگکوک کرد و جلو رفت و بوسه ای روی سر پسر گذاشت و عقب اومد

کوک سرس رو بالا اورد و توی چشمای تهیونگ خیره شد :« کی اومدی..  متوجه نشدم»

تهیونگ خنده ای کرد و دستش رو نواز وار روی سر کوک کشید :« همون موقعی که جنابعالی در حال نوازش نینیتون بودین»

خنده ای از بین لبای جونگکوک خارج شد و دستش رو روی شکمش گذاشت :« هوففف این کیوته! »

لبخندی رو لبای ته نقش بست :« مثل خودت؟!»

این حرف باعث صورتی شدن گونه های پسر شد..
جونگکوک دست تهیونگ رو بین دستاش گرفت و بهش خیره شد و خواست حرفی بزنه که در اتاق باز شد و دختری که زور زده بود با پاشنه بلند های بیست سانتیش خودشو قد بلند نشون بده بین چهارچوب در ظاهر شد.

اهی از بین لب های تهیونگ فرار کرد و به گوش دختر رسید که باعث نیشخند پررنگش شد

کمی جلو اومد و با متوقف شدنش جلوی تهیونگ صدای مزخرف پاشنه هاش قطع شد :« به به..  تهیونگ شی.. میبینم با این پسر که معلوم نیس از کجا پیداششده خوش میگذرونی..  مرغای عاشق!»

تهیونگ دندوناش رو بهم سابید و کمی دختر رو به عقب هل داد :« آره جیسون..  میخوای چیکار کنی؟..  به مامانم بگی؟..  یا به اون بابات بگی؟..  برام هیچ اهمیتی نداره من تورو نامزد خودم نمیدونم جیسون..  الکی خودتو به من نچسبون فهمیدی؟

جیسون سری تکون دادم و از جلوی تهیونگ کنار رفت و جلوی کوک ایستاد و نگاهی بهش کرد :« هوم..  پسر عمو..  بهت تبریک میگم حداقل سلیقت بد نیست..  »

رو صورت جونگکوک خک شد و پاش رو بالا اورد و زانوش رو به شکم جونگکوک فشار داد :« در عجبم که چطور دل اون تهیونگ سنگدلو بدست اوردی پسر کوچولو..  ولی اینو بدون که اون به زودی..  چه بخوای چه نخوا همسر من میشه!»

و ضربه ی محکمی به شکم جونگکوک زد و اونجا بود که هردوشون حس کردن دنیا روی سرشون خراب شده!

-----------------------------

حال میکنید با پارت جدید..

حس خوبی دارم ازین که ریدم تو فیک میدونید..
خب دیگهه امیدوارک لذت برده باشیددد
خدافیز :»

𝕃𝕚𝕥𝕥𝕝𝕖 𝕒𝕝𝕠𝕟𝕖 ☃︎Where stories live. Discover now