𝕥𝕨𝕖𝕝𝕧𝕖 𝕡𝕒𝕣𝕥 ☕︎

3.3K 301 34
                                    

پسر کوچکتر کمی خودش رو روی تخت جا به جا کرد و از سوزش خفیف کمرش 'آه'ـی کشید

تهیونگ لحظه ای چشم هاش رو از گوشیش فاصله نمیداد و دائم به پسرک که روی تخت غلط میزد نگاه میکرد
بعد از چندی به خودش اومد و لبخند محوی که اون پسر روی لب هاش به وجود اورده بود رو از روی صورتش پاک کرد

یونتان پارس بلندی کرد و به تیشرت بزرگ توی تنش چنگی انداخت
جونگ‌کوک لبخندی به سگ کوچک زد و اون رو بلند کرد
لبش رو نزدیک یونتان کرد و بوسه ی ارومی روی پوزه ی کوچیکش زد
توی مدتی که تهیونگ اجازه داده بود یونتان پیشش باشه کاملا وابسته ی اون سگ بامزه شده بود
یونتان اکثرا خودش رو برای جونگ‌کوک لوس میکرد و باعث میشد که پسرک بخواد براش غش و ضعف بره

تهیونگ نفس خسته اش رو بیرون داد و به دست هاش کشی داد تا کمی از خستگیش از تنش بیرون بره
از روی صندلیش بلند شد و سمت اتاق جونگ‌کوک رفت تا اون بچه رو اماده کنه ( مگه خودش چلاغه؟ گمشو من میدونم چی تو اون ذهن پلیدته)

وارد اتاق شد و جونگ‌کوک رو صدا زد : "بیبی بیا اماده شو میخوایم بریم."
جونگ‌کوک که غرق بازی با یونتان شده بود سرش رو بلند کرد و اربابش رو بالای سرش دید : " چـ-چشم "
خوشبختانه توی لیتل نبود و میتونست کار هاش رو کنترل کنه
بلند شد تا لباسی از کمد برداره که دست تهیونگ مانعش شد
_" بزار خودم بهت میدم. "
با حرف تهیونگ ابروش رو بالا انداخت و منتظر شد که تهیونگ لباسی بهش بده

پسر بزرگتر کت آبی آسمونی بلندی که نزدیک دو یا سه سایز برای جونگ‌کوک بزرگتر بود به همراه شلوار جذب خاکستری از کمد در اورد و و روی تخت گذاشت ( آبیش رو خیلی کمرنگ در نظر بگیرید)
کلاهی همرنگ شلوار هم از کمد در اورد و دست جونگ‌کوک داد
لباس سفید رنگی برای زیر کت بیرون اورد
بدن اون پسر به قدری ضعیف بود که بخواد با یه باد کوچک سرما بخوره پس بهتر بود لباس گرم میپوشید

_" لباس هات رو بپوش و موهاتو درست کن ،تا ده دقیقه ی دیگه پایین باش
حتی اگر یک دقیقه دیر کنی تنبیه میشی پس زمانت رو کنترل کن! "
تهیونگ به پسر مو خرمایی هشدار داد از اتاق بیرون رفت

جونگ‌کوک با سرعتی که هیچوقت به خودش ندیده بود لباس هاش رو پوشید و موهاش رو درست کرد
اصلا دلش نمیخواست تنبیه بشه
دوباره نگاهی به خودش توی آیینه انداخت و لباس هاش رو آنالیز کرد
انگشت هاش با استین های کت اور سایزی که تنش بود پوشیده شده بودن و هیچ اثری از دستش نبود
کتش که تا پایین زانو هاش میرسید و بدنش رو پوشش میداد
یک کفش خاکستری که تقریبا اندازش بود برداشت و پاش کرد

یونتان رو توی بغلش گرفت و درو باز کرد و از اتاق بیرون رفت
پایین رفت و جلوی در ورودی ایستاد
بعد از چند ثانیه تهیونگ با تیپی که هر ادمی رو وادار میکرد براش بمیره از پله پایین اومد
کت سیاه رنگی که تنش بود دقیقا برای خودش ساخته شده بود
پیرهن طوسی ای که به همراه کراوات مشکی پوشیده بود لباس رو زیباتر جلوه میداد
موهاش رو بالا داده بود و چند تار مو توی صورتش ریخته بود

همه ی این ها جونگ‌کوک رو مجبور میکرد که بخواد همونجا بشینه و برای جذابیت اون مرد جیغ بزنه
اما بهتر بود خودش رو کنترل کنه

البته باید اضافه کنم  که مردم برای جونگ‌کوک هم میمردن
اما نه از جذابیت از کیوتیش!

تهیونگ لبخندی به بیبی حرف گوش کنش زد و با قدم های بلندی سمت پسرک رفت
کمر پسرک رو گرفت و کمی به جلو هلش داد
جونگ‌کوک که منظور تهیونگ رو فهمیده بود شروع به راه رفتن کرد

وارد حیاط بزرگ خونه شدن و سوار یکی از ماشین های تهیونگ شدن
تهیونگ به راننده گفت که حرکت کنه
راننده پاش رو روی پدال گاز فشار داد و از حیاط عمارت بیرون رفت و سمت یکی از بزرگ ترین مرکز خرید های سئول حرکت کرد...

__________________________________

سلومممم
چطور بود این پارت؟
دوسش داشتین؟؟

اگر کم بود ببخشید
و اینکه  ادیت نشده  اگر اشتباه تایپی ای چیزی میبینی دیگه ببخشید

امیدوارم از این پارت هم لذت برده باشید و
« ووت☆ | کامنت✓»  فراموش نشه لاولیا 🥺♥

𝕃𝕚𝕥𝕥𝕝𝕖 𝕒𝕝𝕠𝕟𝕖 ☃︎Where stories live. Discover now