𝕥𝕙𝕣𝕖𝕖 𝕡𝕒𝕣𝕥 ☕︎

3.6K 372 104
                                    

با داد های پدرش از خواب پرید دره اتاقش قفل بود برای همین پدرش نمی تونست بیاد داخل
سریع رفت توی دستشویی اتاق صورتشو شست
تو آینه به خودش نگاه کرد
اشکاش دونه دونه از روی گونه هاش سر میخوردن

_ ح...ح..تما م..میخو..اد منو بزنه یا شا..ایدم م..میخواد م..م..من رو ب..بفروشه

از ترس زبونش بند اومده بود
با حوله سریع صورتشو خشک کرد و دره اتاق رو باز کرد

پدرش روی مبل نشسته بود
و تا اون رو دید بلند شد
+ پسره یه عوضی چرا در رو قفل کردی هان

_ ب..بخش..ید ب..بابا
پدرش رفت  و لباس هاش رو پوشید میخواست بره بیرون

کوک میخواست شاخ دراره
چطور اون کتکش نزد یا
درباره صاحبخونه چیزی نگفت کوک خیلی خوشحال شده بود 
+ یعنی نمی نمی خواد م منو بفروشه

با خوشحالی رفت تو اتاقش  که یکم کارتون ببینه و بازی کنه
آره اون نیاز داشت که تویه لیتلی بره 
تی وی رو روشن کرد و زد شبکه ای که کارتون داشت

پنبه رو آورد پیشش
_ پنمه ندا بتن چقدل اینا خوجلن

بعد خودش به جا یه پنبه صحبت کرد

_ آله خیلی ناژن

بعد از چند مین تی وی رو خاموش کرد و مداد رنگی هاش رو روی زمین ریخت

_ پمنه ژونم هموجولی بومون تا تولو بتشم

و شروع کرد به کشیدن پنبه
_ وایی پمنه تو چیقد خوجلی

یکدفعه صدای در اومد
_ تی اومده

یک مرد هیکلی اومد داخل و کوک با ترس توی خودش جمع شدم

مرد دست کوک رو کشید و بلندش کرد
_ ولم تن چیتالم دالی ولمممم تنننن

* خفه شو بچه

_ بابایییی تولو خودا  نزال منو ببلن

پدرش با بی حسی نگاهش کرد و رفت روی مبل لم داد

_ جیییییغ جیییییغ

یکدفعه دستمالی روی دهنش حس کرد و از هوش رفت

€€€€
سلام
هق هق
میدونم غمگین بود
ولی خب هپی انده :)
خیلی دوستون دارم

هرگونه فحش به تمام شخصیت های منفی آزاد است و پیگرد قانونی ندارد 😂😂

خاب

کاری باری ؟ 😂

ندارین
ریدر ها : نه برو

باشه پس بایییی ♥️🥀

𝕃𝕚𝕥𝕥𝕝𝕖 𝕒𝕝𝕠𝕟𝕖 ☃︎Where stories live. Discover now