با داد های پدرش از خواب پرید دره اتاقش قفل بود برای همین پدرش نمی تونست بیاد داخل
سریع رفت توی دستشویی اتاق صورتشو شست
تو آینه به خودش نگاه کرد
اشکاش دونه دونه از روی گونه هاش سر میخوردن_ ح...ح..تما م..میخو..اد منو بزنه یا شا..ایدم م..میخواد م..م..من رو ب..بفروشه
از ترس زبونش بند اومده بود
با حوله سریع صورتشو خشک کرد و دره اتاق رو باز کردپدرش روی مبل نشسته بود
و تا اون رو دید بلند شد
+ پسره یه عوضی چرا در رو قفل کردی هان_ ب..بخش..ید ب..بابا
پدرش رفت و لباس هاش رو پوشید میخواست بره بیرونکوک میخواست شاخ دراره
چطور اون کتکش نزد یا
درباره صاحبخونه چیزی نگفت کوک خیلی خوشحال شده بود
+ یعنی نمی نمی خواد م منو بفروشهبا خوشحالی رفت تو اتاقش که یکم کارتون ببینه و بازی کنه
آره اون نیاز داشت که تویه لیتلی بره
تی وی رو روشن کرد و زد شبکه ای که کارتون داشتپنبه رو آورد پیشش
_ پنمه ندا بتن چقدل اینا خوجلنبعد خودش به جا یه پنبه صحبت کرد
_ آله خیلی ناژن
بعد از چند مین تی وی رو خاموش کرد و مداد رنگی هاش رو روی زمین ریخت
_ پمنه ژونم هموجولی بومون تا تولو بتشم
و شروع کرد به کشیدن پنبه
_ وایی پمنه تو چیقد خوجلییکدفعه صدای در اومد
_ تی اومدهیک مرد هیکلی اومد داخل و کوک با ترس توی خودش جمع شدم
مرد دست کوک رو کشید و بلندش کرد
_ ولم تن چیتالم دالی ولمممم تنننن* خفه شو بچه
_ بابایییی تولو خودا نزال منو ببلن
پدرش با بی حسی نگاهش کرد و رفت روی مبل لم داد
_ جیییییغ جیییییغ
یکدفعه دستمالی روی دهنش حس کرد و از هوش رفت
€€€€
سلام
هق هق
میدونم غمگین بود
ولی خب هپی انده :)
خیلی دوستون دارمهرگونه فحش به تمام شخصیت های منفی آزاد است و پیگرد قانونی ندارد 😂😂
خاب
کاری باری ؟ 😂
ندارین
ریدر ها : نه بروباشه پس بایییی ♥️🥀
YOU ARE READING
𝕃𝕚𝕥𝕥𝕝𝕖 𝕒𝕝𝕠𝕟𝕖 ☃︎
Fanfictionکوک پسری که مادرش مرده و پدرش براش هیچ ارزشی قائل نیست کیم تهیونگ رییس بزرگترین باند مافیایی آسیا که کشتن یک نفر براش مثل آب خوردنه چی میشه اگه این دو نفر .... ژانر : اسمات - ددی کینگ - امپرگ - هپی اند - مافیایی - لیتل کاپل اصلی : ویکوک کاپل ف...