_این یه شوخیه؟

دکتر با اخم گفت ولی وقتی جوابی از هری نگرفت نفسشو بیرون داد و با گفتن 'بهش سر میزنم'از کنار هری رد شد تا اونجا رو ترک کنه.

هری دستاشو توی جیباش کرد و به تخت لویی نزدیک شد،برای چند ثانیه نگاهش کرد ولی چیزی نگفت.

ل:واقعا هری؟پس اون مرد دکتر نیست؟فقط یه نفره که وقتی میخوای مردمو شکنجه کنی به هوششون میاره؟

گوشه ی لب هری بالا رفت.

ه:چطوریه که در مورد مقاومت درد پایینت حرف میزنه؟مثل همیشه میتونی غر بزنی.

ل:راحت باش هری، با من و کلماتت بازی کن.

دستاشو توی سینش قفل کرد ولی با کشیده شدن سیم سرم اهی کشید و صورتش تو هم رفت.

هری به طرفش رفت و پایه سرم رو بهش نزدیک کرد.

ل:میخوام از اینجا برم.

ه:بهتر که شدی..

ل:میخوام از این عمارت برم،دور از تو و دیوانه های اطرافت.

لویی با صدای بلند تری گفت.

هری نفسشو بیرون داد.

ه:گادفادر چی بهت گفت؟

ل:حرفمو شنیدی؟

ه:دکتر زیاد حرف میزنه ولی درست هم میگه.کسی که ترسیده باشه موقع به هوش اومدن ممکنه گریه کنه.

هری عقب رفت و روی صندلی نشست.

ه:حالا بهم بگو گادفادر چی گفت و چرا بهت شلیک کرد؟

لویی سکوت کرد و بعد از چند ثانیه گفت.

ل:در مورد امگا بودن و وظایفش و این بولشتا.اوه..

لویی با مسخرگی خندید.

ل:گفت باید تعلیم ببینم،اینم مثل همون کلمه ی تربیت کردنه که تو خیلی بهش علاقه داشتی؟چیه نکنه اونم قراره از به زور باهام خوابیدن شروع کنه؟

هری لباشو به هم فشار داد و به چشمای براق از بغض لویی که در عین بغض با خشم نگاهش میکردن خیره شد.

ه:تعلیماتی که باعث میشه زنده بمونی.

لویی خندید.

ل:چرا باید تعلیم زنده موندن بگیرم؟

ه:چه بخوای چه نخوای جزوی از این خانواده شده،حالا تو هم نباید بی دفاع باشی،فقط لجبازی نکن و تعلیماتتو یاد بگیر تا بتونی از خودت دفاع کنی.

ل:تو منو وارد مافیا کردی و حالا باید برای زنده موندن بجنگم؟

لویی داد زد.

ه:قرار نیست برای زنده موندن بجنگی.فقط برای اطمینانه.

ل:نمیشنوی استایلز؟من میخوام از این عمارت و مافیا و تو دور باشم.

My husband,My sir[L.S]Where stories live. Discover now