Chapter 14

2.8K 434 64
                                    


پسر با لبخند دستش رو داخل موهاش فرو برد و نگاهش رو از آینه کنار ماشین به دختری که داشت به سمت ماشینش میومد داد.
_وای خیس شدم، چرا امروز باید بارون بیاد اخه؟
رزی گفت، کلافه در ماشین رو بست و به سمت جونگ‌کوک چرخید:
_سلا... وایستا ببینم وای، موهات رو رنگ کردی؟؟؟

جونگ‌کوک لبخندی زد، سرش رو تکون داد و همونطور که ماشین رو روشن میکرد، گفت:
_چیه؟ بهم نمیاد؟
_وای چرت نگو جونگ‌کوک، خیلی جذاب شدی!!
پسر مو نعنایی سرش رو تکون داد و گفت:
_آهنگی که گفتم...

دختر با ذوق وسط حرفش پرید و گفت:
_اره، هر دوتاش رو آماده کردم، اون آهنگ رو میخونم و بی کلامه رو هم با گیتار میزنم براش، خوبه؟
جونگ‌کوک سرش رو تکون داد و زیر لب از دختر تشکر کرد.

****

تهیونگ نگاهش رو به سمت خواهرش که با چندتا از دوستاش مشغول صحبت بود چرخوند و خواست به سمتش بره که با صدای چانیول سر جاش متوقف شد:
_مهمون اصلیت هنوز نیومده؟

پسر پوزخندی زد و نگاه سرد و یخ زده‌ش رو به چشم های کاپیتان تیم داد:
_من نمیفهمم چرا انقدر همتون مشتاق رابطه ی من و جونگ‌کوکین!
یونهو که تا اون لحظه ساکت بود همونطور که مقداری از مشروب داخل لیوان رو سر می کشید، گفت:
_تا وقتی این داستان شخصی بود و بین شما دوتا بود که فقط تو تخت خوابتون وجود داشت نه اینکه بیاین تو باشگاه جلوی همه...

_فاک اون جونگ‌کوکه؟؟؟
جونگین با صدایی که سعی در کنترلش داشت، گفت و باعث شد نگاه اون چندتا پسر به همراه تهیونگ به سمت در بچرخه.
تهیونگ نمیتونست چیزی رو که میبینه باور کنه؛ می‌تونست قسم بخوره جونگ‌کوک از هر آدمی توی این دنیا جذاب تر شده بود...
اون موهای نعناییش با کتی که زیرش هیچ چیزی نپوشیده بود و یقه‌ ای که تا سینه‌ش باز بود، بیشتر از حد تصور پسر بزرگتر بود.

_نگفته بودی جونگ‌کوک انقدر جذاب شده وگرنه خودم مخش رو میزدم!
ته‌یون که تازه خودش رو به برادرش رسونده بود زیر لب زمزمه کرد و باعث شد پسر مومشکی از زل زدن به جونگ‌کوک دست برداره و به سمت اون برگرده.
_تازه موهاش رو رنگ کرده... منم الان دیدم...
ته‌یون خواست چیزی بگه اما با دیدن جونگ‌کوک و رزی که به سمت اون ها میومدن بیخیال شد و لبخند بزرگی زد:
_خیلی وقته ندیدمت پسره ی تخس!

پسر مو نعنایی که با دیدن خواهر تهیونگ بعد از مدت‌ها، حس خوبی به وجودش تزریق شده بود، متقابلا لبخندی زد، دستش رو جلو برد و دست‌های ته‌یون رو فشرد.
_دلم برات تنگ شده بود نونا.
جونگ‌کوک نگاهش رو به سمت تهیونگ چرخوند، پسر بزرگتر با شلواره پارچه‌ای مشکی ای که پوشیده بود، پیراهن مشکی ای روهم ست کرده و دو دکمه اول اون رو باز گذاشته بود، این استایل سرتاسر مشکی قلب جونگ‌کوک رو به لرزه درآورد.

Jungle Ball | Vkook, Sope [Completed] Where stories live. Discover now