Chapter 12

2.7K 461 22
                                    

جونگ‌کوک نگاهی به اطراف سالن انداخت؛ کش موهاش رو باز کرد و دور مچش انداخت، نگاهش رو به یونگی داد و دستش رو داخل جیب کوله‌اش فرو برد و آب‌نباتی رو ازش خارج کرد.
_بچه‌ها لطفا یک هدیه ی درست بگید.
یونهو با خنده شونه هاش رو بالا انداخت و گفت:
_میتونیم براش کارت وی‌آی‌پی کلاب بگیریم، مطمئنم خوشش میاد.

جونگهو همونطور که با رینگ طلایی داخل انگشتش سرگرم بود، زبونش رو توی دهنش چرخوند و گفت:
_میتونیم براش یه ست ورزشی بخریم که همه چی داشته باشه.
مینگی سرش رو به نشونه ی موافقت تکون داد:
_اره، لباس ورزشی، توپ، کفش و این ها.
جونگ‌کوک آب‌نبات آلبالوییش رو از دهنش بیرون آورد، لیسی به دورش زد و با لب هایی که به خاطر اون قرمز شده بودن، نگاهش رو به بقیه داد و گفت:
_اون از این چیزا خوشش نمیاد.

چانیول نگاه خیره‌اش رو به پسر روبه‌روش که با بیخیالی مشغول لیس زدن به آب‌نباتش بود، داد و گفت:
_پس میتونی از زبونت بهتر استفاده کنی و بگی چی دوست داره!
جونگ‌کوک از روی زمین سرد باشگاه بلند شد و کنار یونگی ایستاد.
_ببین جناب کاپیتان، خیلی خودت رو دست بالا گرفتی و همچنین افکارتم زیادی پخش و پلاست، من اونقدراهم به تهیونگ نزدیک نیستم.
_نزدیک نیستی؟

تهیونگ که تازه وارد سالن شده بود، گفت و به سمت اون ها راه افتاد.
جونگ‌کوک با تعجب به سمت در چرخید و دوباره محو استایل خاص تهیونگ شد، شلوار جین به همراه پیراهن سفیدی که تا نزدیک نافش باز بود به اندازه ی کافی پسر رو‌به‌رو‌ رو جذاب کرده بود.
_چقدر زود اومدین! راجع به چی حرف میزنین؟
جونگین به سرعت از روی زمین بلند شد و همونطور که توپ رو بر می داشت، گفت:
_ما فقط راجع به رابطه ی شما دوتا کنجکاو بودیم... همین.

پسر بزرگتر نگاهش رو به جونگ‌کوک که با آب‌نبات داخل دهنش به بقیه خیره شده بود انداخت و تک خنده ای زد:
_بهتون گفت نزدیک نیستیم؟ نمیدونم این چقدر نزدیکی حساب میشه... ولی در این حد نزدیکیم.
و بلافاصله بعد از این حرفش آب‌نبات رو از دهن پسر کنارش بیرون کشید و وارد دهن خودش کرد، پوزخندی زد و چندباری زبونش رو روش کشید و اون رو لیس زد، تمام این مدت بدون توجه به اطرافیانش، نگاه خیره‌اش روی لب های سرخ پسر مقابلش بود.

جونگ‌کوک بدون اینکه ثانیه ای پلک بزنه مسخ حرکات تهیونگ شده بود و هیچ چیزی متوجه نمیشد.
اون پسر نقطه ضعف جونگ‌کوک رو حفظ بود، میدونست چجوری میتونی افسار پسر کنارش رو تو مشتش بگیره.

یونگی که از این وضعیت خسته شده بود، کلافه نگاهش رو به اطرافش داد و گفت:
_تمومش کنید این مسخره بازی رو! چند روز دیگه مسابقاته، نمیخواید که حذف بشید؟ میخواین؟
چانیول کلافه ضربه ای به توپ زد و از روی زمین بلند شد، نگاهش رو بقیه داد و گفت:
_تمریناتو شروع میکنیم، میخوام ایراداتتونو بفهمم پس لطفا هرکاری که انجام میدین زیر نظارت من باشه.

Jungle Ball | Vkook, Sope [Completed] Where stories live. Discover now