از همون بدو ورودش از دروازهی قصر همه به تکاپویی از جنس نگرانی افتاده بودن.
از رخت شورهایی که داشتن توی بخشهایی از قصر قدم میزدند بگیر تا ملکهای که با دیدن ولیعهدش توی آغوش محافظ شخصی و مخفی پسرش جیغی از وحشت کشیده بود.
ده دقیقه پیش مین یونگی، محافظی که ملکه برای پسرش گذاشته بود تا هرجا و هرلحظه به طور مخفیانه حواسش بهش باشه وقتی افتادن سیخ آبنبات از دست شاهزادهش رو دید اون فاصلهی ده متری رو با وحشت طی کرد.
اما حتی نیم دقیقه هم تمام اون اتفاقات طول نکشیده بودن و وقتی به کنار ولیعهد رسیده بود با جسمی بی جون که خون از گوشهی لبش سرازیر شده، مواجه شده بود.
اون لحظه حتی محافظ سرد و بی احساس هم از نگرانی برای اون پسر بی پناه چیزی روی قلبش سنگینی کرده بود.
به سرعت توی آغوش گرفته بودش و خب...حواسش به دلخوشیای شاهزادهی سرزمینش نبود.
مین یونگی اون برگهها و دفترهای خوشگل رو همونجا روی زمین خاکی بازار رها کرده بود و فقط داشت با تهیونگ توی آغوشش با نگرانی تا قصر رو میدوید.
حالا هم با سینهای که از نفس نفس بالا و پایین میشد توی قصر ایستاده بود. و جلوی روش با فاصلهی پنج متری ملکهای قرار داشت که دستهای لرزونش رو جلوی دهانشگرفته بود و ناخودآگاه تمام صورتش اشکی شده بودن.
به جرئت میتونست بگه از اون بیست یا سی تا ندیمه و خدمت گذاری که اونجا بودن همهشون به شدت نگران و ترسیده و نیمی ازشون در حال گریه از دل نگرانی بودن.
چه اتفاقی برای ویلعهدشون افتاده بود که بیهوش و با صورتی رنگ پریده که هنوز رد بارکیهای خون روش معلوم بود، توی آغوش محافظ مین بود؟
ملکه قدمی جلو میذاره و قدم بعدش مصادف میشه با ضعف بدنش و تلو خوردنش. ندیمهش به تندی زیر دستای ملکهی گوریو رو میگیره و ملکه جیسو با صورتی اشکی سمت پسرش میاد.
اما قبل از اون مین یونگی با صدایی لرزان فریاد میزنه:
- طبیب سلطنتی رو خبر کنید، زود!
چهار پنجایی از ندیمهها انگار تازه به خودشون اومده باشن به تندی شروع به جنب و جوش میکنن و ملکه به دو قدمی اون دو نفر میرسه.
- فرمانده...مین...پسرم چی شده؟ اصلاً...آه، تهیونگم چی شده فرمانده مین؟
یونگی هنوز ترسیده بود، اون لحظهای که ولیعهد شاد و سرحالش به یک باره روی زمین افتاده بود و رنگ خون...اون فقط واقعاً ترسیده بود و هنوز هم میترسید! ولیعهد چیزیش نشده باشه؟ نه خدای من، لطفاً!
- جوابم رو بده فرمانده مین!
زن با گریه و ناراحتی زیاد فریادی نزدیک به جیغ میزنه و مین یونگی فقط فکرش سمت این میچرخه که:《چرا بدن ولیعهد هر لحظه سردتر میشه؟ چرا دیگه بدنش مثل دو، سه دقیقه پیش به طور عادی تنفس نداره؟》
YOU ARE READING
☁️NEPHOPHILE☁️
Werewolf⚡تمام شده⚡ ☁️𝑵𝒆𝒑𝒉𝒐𝒑𝒉𝒊𝒍𝒆(کسی که عاشق ابرهاست)☁️ گول اول فیک و نخورید، خطر حمله قبلی بر اثر انگستی زیاد❌اگه خودآزاری دارید و مثل من میخواید قلبتون بیاد تو دهنتون از درد بخونیدش‼️ ☁️خلاصه: چند وقتی میشه برای آموزش آلفای ولیعهد《تهیونگ》، فرماند...