جئون جانگکوک

1.1K 190 23
                                    

نفس نفس میزد و عرق از صورتش پایین میچکیدن...به مرد بیهوش و مچاله شده زیر پاهاش نگاه کرد،با پشت دست عرق پیشونیشو کنار زد،حالا اون مرد میفهمه نافرمانی از جئون چه بلایی رو سرش میاره. رو به همراهانش گفت:
_ببریدش بندازیدش یه جایی که بتونه راه برگشتو پیدا کنه.
آستینای تا زده شو پایین زد و کتشو که یکی از همراهاش براش نگه داشته بود رو پوشید و به سمت ماشین راه افتاد.
داخل ماشین با تبلتش پرونده ی معامله جدید رو مرور میکرد،به ساعتش نگاهی انداخت،هنوز سه ساعت تا شروع فستیوال انتخاب مونده بود و اون به چیزی نیاز داشت که ادامه خشمشو خالی کنه.رو به جیمین که رو به روش نشسته بود کرد و گفت:
_زنگ بزن به سولار بگو راننده تا نیم ساعت دیگه میاد دنبالش،آماده باشه،میاد عمارت.
جیمین بی حوصله پوفی کرد و گفت:
+کی میخای دست از اینکارات برداری
منتظر جواب نموند و تلفنشو درآورد که تماس بگیره،چون براش واضح بود که جوابی از جانگکوک نمیگیره.
یک ساعت بعد:
آخرین ضربه رو داخل سولار زد و کنارش افتاد.سولار با موهای بهم ریخته سمتش چرخید و‌ شروع کرد موهای سیاهشو نوازش کردن،نمیدونست این رابطه برای جانگکوک چه معنایی داره؟بدنش از شدت خشن بودن جانگکوک درد میکرد،بااینحال بلند شد تا سوالشو بپرسه اما تا خاست لب باز کنه،صدایی خفه ش کرد.
_مسکن رو میز هست،بخور دردت سریعتر کم بشه،راننده پایین منتظرته تا برسونتت خونت.
و بلند شد و سمت حموم رفت.
سولار ناامید به رفتنش نگاه کرد،تو این دوهفته بدجور به این مردی که فقط برای رابطه جنسی باهاش بود وابسته شده بود، میدونست جانگکوک کسیو زیاد نگه نمیداره و قراره به زودی از زندگیش پرت شه بیرون.اما اون به خودش قول داده بود هرجور شده این موجود دست نیافتنی رو به دست بیاره.

جیمین کت و شلوار تازه دوخته شده رو برداشت روی دستش و به سمت اتاق جانگکوک حرکت کرد،پله ها رو که دور زد یکدفعه با شدت به سمت دیوار هل داده شد،از درد چشماشو بست که متوجه لبهایی که روی لبهاش قرار گرفتند، شد.چشماشو باز کرد و فرد روبه روشو هل ضعیفی داد تا ازش جدا بشه و گفت:
یونگی،کت و شلوار جانگکوک خراب میشه اینجوری.
یونگی بی طاقت تر سمت لبهاش حمله کرد و بین بوسه هایی که میزد گفت:
+مهم نیست،من الان میخوامت.
جیمین باخنده دوباره یونگی رو جدا کرد،که باز با اعتراضش مواجه شد:
+هی چیمی،تو‌منشی اون مردکی نه خدمتکارش،برای همینکه اینقد کار رو دوش تو‌میندازه پدرشو ترغیب کردم مجبورش کنه امشب یکیو انتخاب کنه.
چشمای جیمین از اینهمه توجه دوست پسرش برق زد،آروم بوسه ای روی لبهای پسرک مو نقره ای رو به روش گذاشت و گفت:
_تو برو تو اتاقت،من کت و شلوار اون مردک رو تحویل بدم،سریع میام.
یونگی باتهدید گفت:
+به نفعته زودتر بیای وگرنه بلایی رو سرت میارم که جانگکوک الان سر این دختره سولار آورد.
جیمین با خنده دوباره پسر رو به روشو بوسید و رفت.
......................................................
یادته گفتم من عاشق یونمینم😂
این یکی یکم کم شد ولی باز پارتای بعدی به نسبت طولانی ترند.ازاین خیالم راحته که این یکی همش آماده ست.

your prideWhere stories live. Discover now