part25

529 70 42
                                    

😶😐
آرتیست ها پسر کم میارن دخترا رو میندازن تو بغل این و اون
جان من دیگه این دو تا اصلا بهم هیچ ربطی ندارن
حتی بهم هم نمیان
اگه پسر کم میارین مومو رو بنداز پیش اونی که دم داره یا اون چهار دسته اهههه 🔫💥😐
اصلا قیافه باکوگو چرا اینجوریه شبیه ادمای حشری مضخرفه اهه😂😂
مومو هم شبیه این منشیایی که با رییسشون رابطه دارن😂

اصلا به .... بریم ادامه فیک😂👍

..............

باکوگو

بهش گفتم اول باید ایزوکو رو بفرسته اما عکس یه اسلحه بهم فرستاد و گفت که ایزوکو رو میکشه اگه نفرستم
من احمقم باور کردم چطوری تونستم انقدر خنگ باشم

حالا چیکار کنم
خودم باید دست به کار شم یا میمیرم یا موفق میشم اگه دست به کار نشم همیشه از خودم حالم بهم میخوره


میدوریا

من باید یه راه فرار پیدا کنم
رفتم سمت گوشی که پرت شده بود تو دیوار
صفحش شکسته بود
دکمه پاورش تو رفته بود
باتریش در اومده بود

اما امید دارم که هنوزم کار میکنه

سریع گوشیمو سر هم کردم و دکمشو  فشار دادم
دیدم کار نمیکنه
دکمه رو محکمتر فشار دادم 

بازم روشن نشد
اههه پرتش کردم اون سمت اتاق و تیکه دادم به دیوار و گریه کردم
قرار نبودم تا اخر عمرم اینجا بمونم
نمیخواستم نمیخواستم


راوی

دابی وارد اتاق بزرگی شد و روی صندلی نشست

*در زدن اختراع شده

_الان میخوای چیکار کنی؟

*نمیدونم بنظرت میخوام چیکار کنم؟

_میخوای گند بزنی به باندمون میفهمی
همه رو دشمن خودت نکن

*میدونی ممکنه هنوز رئیس نشدم ولی بهتر نیست یکم بهتر حرف بزنی

_برای رئیس شدنت تا حالا چیکار کردی اصلا برازندگیه اسم رئیس و داری؟

*اره تا الان یه بیست نفری و کشتم از جمله مادر ایزوکو و اگه مجبور شم قراره باکوگو بکشم فکر کنم این اخرین قتلم باشه
البته زن تو هم هست زنت خواهر باکوگو و من اصلا از این قضیه خوشحال نیستم پس اگه بلایی سرش اومد بدون از کجا خورده
اگه تو ام تو کارام مزاحمت ایجاد کنی نمیدونم چه بلایی سرت میاد

دابی سرش و به نشانه تاسف تکون داد

_تو کی همچین ادم رزلی شدی؟
قبلا یه خراش روت می‌افتاد دوست داشتم کسی که این کار و کرده رو نفله کنم اما الان حتی اگه یکی بکشتت بهش جایزه هم میدم

از صندلیش بلند شد و وقتی داشت از اتاق میرفت بیرون گفت

_یه روز از یه جایی ضربه میخوری که انتظارشو نداری

be with meNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ