مثل همیشه تو کلاس نشسته بودم به صحنه جلوم نگاه میکردم
اون جلو نشسته بود آفتاب روی موهای دو رنگش افتاده بود
باد موهای قرمز و سفیدشو تکون میداد
اون آلفایی بود که از بچگی میشناختمش
همیشه تو یه کلاس با هم بودیم اما زیاد با هم صحبت نمیکردیم
البته من خودم نمیخواستم نمیدونستم که لیاقت حرف زدن با همچین آدمیو دارم یا نه؟!...
از هر لحاظی عالی بود
خوش رفتار... خوش قیافه... خوش هیکل .... درسشم عالی بود و مادر و پدر پولداری داشتاما من فکر نکنم به اون اندازه خوب باشم
امگاهایی که کنارشن همشون جذابن و من اصلا شانسی نداشتم در کنار اونا
همشون از اصالت خاصیان و من در کنار اونا هیچمداشت مثل همیشه به تخته نگاه میکرد
منم به اون
بنظر من خیلی کامل بود امیدوارم امگایی که قراره باهاش باشه به اندازه خودش کامل باشه
من حتی نمیتونم تصور کنم که جای اون امگا باشم
فکر کنم خوشبخت ترین امگای جهان میشه
که صدای معلم منو از افکاراتم کشسد بیرون
*میدوریا صفحه بعد رو بخون
خوب خوبه میدونم باید کجا رو بخونم
شروع کردم به خوندن
بعد از یک ساعت زنگ خورد و من به سمت حیاط مدرسه رفتم
نشستم رو یکی از صندلی های کافه مدرسه
بازم اون آلفا اومد اونجا نشست و منو برگردوند به افکاراتم
داشت با چند تا دختر و پسر حرف میزد که فکر کنم بیشترشون امگا بودن
همشون جذاب بودن
از بچگی داشتم تمام این صحنه ها رو میدیدم
ولی هیچوقت خسته نمیشدم از نگاه کردن بهش
و وقتی نور خورشید روی چهره زیباش میتابید چهرهی واقعیش خودش رو نشون میداد
چشمای دو رنگش
لبخند زیباش
اما جای یه سوختگی روی صورتش بود که اونو خیلی بیشتر شبیه آلفا ها میکرد و همینطور قوی و جذاب تر
همیشه دوست داشتم بدونم جای چیه
چه گذشتهای پشت اون لکهاستو همین افکار بودم که قلدر مدرسه وارد کافه شد
اون همیشه با همه دعوا میکرد
اون قلدر اسمش کاتسوکی باکوگو بود
اونم یه آلفا بود
بدیش این بود که قوی ترین نوع آلفا ها بود
و از چهرش قشنگ معلوم که چه آدمیه
YOU ARE READING
be with me
Fanfictionژانر:واقعا نمیدونم فقط اینو میدونم که امگاورسِ💔😂 موضوع ام تو پارت اول هست دیگه آخرشم سد اند نیست فکر کنم اصلا میبینید چقدر خوب فن فیکمو توضیح دادم👆😂 باکوxدکو من علاقه زیادی به این شیپ دارم پس نپرسید چرا دوباره از این مینویسی💙