بچه ها من پارسال کلاس فوقالعاده ی ادبیات داشتم..
بعد این معلممون مرد بود که هیچ خیلی شیرین میزد
بعد یه بار نمی دونم چی پرسید من رفتم تو فکرتوی افکارم غرق بودم که یهو فهمیدم سر کلاسم دیدن معلمه بهم خیره شده...
بعد من تو فکر بودم به دیوار خیره بودم اونم امده بود روبه روم انگار من به دیکش زل زده بودم...
یعنی فاک مییی
فاک مای سلففف
این چه کار سمی بود من کردممم؟!:///من هواسم نبود ...
آبرو حیثیتم به فنا رفت...
این که هیچی معلم علوممون خیلی بچه پاکی بود...
چون دستم خورد به انگشتش جوری پرید هوا و ازم فاصله گرفت احساس کردم بهش تجاوز کردم خودم خبر ندارم://
بعد فهمیدم بچه سر به زیریه و باکره ام هست و این حجم از پاکی اونم یه مرد ایرانی برام پشم ریزون بود...
ولی منو به طرز فاکی یاد بیبی بویا مینداخت..
احساس کردم یه بچ عوضیم که به بچه های مردم تعرض کردم:/
آقا منم بچه پاکیم ولی الان احساس بچ بودن دارم...
تا به خاک رفتن و یاد یه خاطرات شخمی دیگه افتادن خدافظ..
YOU ARE READING
my fucking world
Humorاین دنیای منه اگه دوست دارید میتونید بیشتر باهاش آشنا شید دست خودتونه>~< توجه:وقتی وارد دنیا ی فاکی شید همراه با من هم حرص می خورید هم از زندگی منصرف میشدی:'|