🌟 I Will Find You 🌟

By nil_fic11

16.1K 2K 1.6K

📌نام فیک: I will find you 📌ژانر: پلیسی_عاشقانه 📌کاپل ها: Jenmin & Taerosé 📌خلاصه: جیمین و جنی همسایه و ه... More

🥳 تیزر 🎥
🎭بیوگرافی🎭
پــارتــ_1
پــارتــ_2
پــارتــ_3
پــارتــ_4
پــارتــ_5
پــارتــ_6
«صحبتی کوتاه»
پــارتــ_8
پــارتــ_9
پــارتــ_10
پــارتــ_11
پــارتــ_12 (13+)
پــارتــ_13
پــارتــ_14
پــارتــ_15
پــارتــ_16
پــارتــ_17
پــارتــ_18
پــارتــ_19
پــارتــ_20 (13+)
پــارتــ_21
پــارتــ_22
پــارتــ_23
پــارتــ_24
پــارتــ_25
پــارتــ_26
پــارتــ آخــر

پــارتــ_7

533 73 17
By nil_fic11

پارت_7

"جیمین"

اواخر مهمونی کیکی که جنی سفارش داده بود رو آوردن و هم زمان باهاش صدای موزیک تا اخر بلند شد و تقریبا همه ی مهمونا ریختن وسط. با چشمام دنبال جنی بودم که کنار سلف مشغول آب شنگولی خوردن دیدمش. رفتم سمتش و گفتم:

_زیاد نخور میگیرتت.

+ چرااا؟ بذار حداقلللل تووو پاررررتییی خوووش باااشمممم.

_مثه اینکه همین الانشم مستی.

+یووونگ؟

_هوم؟

+بیااا برقصیییم حوصلم سرر رررفت.

_میخوای با این وضعت برقصی؟

جنی اخمی کرد و روشو برگردوند.

+یییخخمک. اصلا میرم با کانگ جووونم میرقصم .

دستشو گرفتم و کشیدمش سمت خودم.

_خیله خب ولی فقط چند دقیقه.

آروم تا وسط سالن همراهیش کردم و همونطور که دستشو گرفته بودم اون یکی دستمو بردم سمت کمرش و محکم گرفتمش تا نیفته...مدتی تو همین حالت میرقصیدیم که جنی صورتشو آورد نزدیک صورتم و با لبخنده ملیحی بهم خیره شد و گفت:

+عجیبه

_چی عجیبه؟

+حس میکنم خیلی وقته که میشناسمت.

_از اثرات الکله

نگاهمو از چشماش گرفتمو به یه نقطه ی نامعلوم خیره شدم.

+یه بار نشد مکالمه ی عاشقانمونو خراب نکنی.

_خب دوست داری چی بشنوی؟

جنی برای مدتی تو چشام زل زد ولی بعد نفس عمیقی کشید و ازم فاصله گرفت

+هیچی بیخیال. من میرم یکم دیگه هله هوله بخورم.

.....................................................

پارتی تموم شده بود و همه ی مهمونا رفته بودن. رزی و تهیونگ تو حیاط داشتن گپ میزدن و جنی روی صندلی نشسته خوابش برده بود.

_اینجا نخواب پاشو برو اتاقت.

+هووومم؟؟؟ اها بااشه الان مییرمم.

جنی تلو تلو خوران از صندلیش بلند شد و بخاطر تاثیرات الکل نمیتونست از پله ها بالا بره

+اااه چرا این پله هااا انقققد درااازن.

_بذار کمکت کنم دستتو بده به من.

جنی دستشو کشید و با حالت مثلا عصبی ای گفت:

+نهههه خووودممم میتونممم.

روی اولین پله تعادلشو از دست داد و افتاد زمین. کلافه آهی کشیدم و روی دستام بلندش کردم که جیغی کشید.

+چیکاااار میکنییی؟؟!!

_آروم باش دارم میبیرمت سمت اتاقت.

خیلی زود روی دستام خوابش برد و حتی زمانی که گذاشتمش روی تخت هم بیدار نشد. آروم کفشاشو درآوردم و پتو رو روش کشیدم

_تو سر تا پا دردسری.

اومدم برم که ناله های ضعیف جنی رو شنیدم. روی تخت نشستم و روی صورتش خم شدم تا ببینم چی میگه.

+جییمییننناااا

قسمتی از موهاشو که روی صورتش ریخته بود کنار زدم که دیدم قطره اشکی از روی چشمش سر خورد .

+دلللممم برااات تنننگگگ شدددهههه.

میدونستم خوابه و صدامو نمیشنوه برای همین گفتم:

_تو که حتی منو یادت هم نمیاد پس چطور دلت برام تنگ شده . خودت منو تنها گذاشتی و رفتی.

یکم رفتم بالاتر تا پیشونیشو ببوسم که یهو به خودم اومدم و سریع از اونجا خارج شدم.

_( تو فقط باید روی ماموریتت تمرکز کنی فقط رو ماموریتت.)

.......................................................

"جنی"

صبح با سر درد بدی از خواب بیدار شدم .

_اووووففف سرم چقدر درد میکنهههه.

یکم شقیقه هامو ماساژ دادم و رفتم سمت اتاق رزی که دیدم اونجا نیست پس رفتم پایین تو آشپزخونه.

# بابا: به به دخترم ساعت خواب.

∆ مامان: صبح بخیر عزیزم.

_صبح بخیر.

× رزی: بیا بشین صبحونه بخور خرس تنبل.

∆ مهمونی چطور بود؟ خوش گذشت؟

(یه سوسیس از رو میز برداشتمو گفتم):

_آره خوب بود ولی فک کنم به تو و بابا بیشتر خوش گذشته که شب دیر وقت اومدین. راستی مامان منو یونگ قراره با هم بریم محل عکسبرداری، چند تا فتوشوت برای تبلیغات دارم که باید بگیرم.

∆ مشکلی نیست ولی مراقب خودت باش.

× اووم اونی میشه سر راهتون منم بذارین مرکز خرید یکم خرید دارم که باید انجام بدم.

_باشه میذاریمت.

......................................................

یونگ اومد دنبالمون و رفتیم سمت محل عکسبرداری و سر راهمون رزی رو هم پیاده کردیم.

_همینجاست رسیدیم. یونگ تو تا کارم تموم شه تو ماشین منتظرم بمون.

+نمیشه من باید اونجا مراقبت باشم.

_اوووف باشه بیا.

وارد محوطه شدیم و من رفتم سمت اتاق میکاپ تا برای فتوشوت آماده شم. بعد از دو ساعت میکاپ از جام بلند شدم و رفتم سمت لباسا. استایلیستم یه دست لباس از یکی از رگالا در آورد و بهم گفت که بپوشمشون. کارم که تموم شد رفتم سر محل عکسبرداری که اونجا دو-هوان (پارتنرم برای فتوشوت ) رو دیدم . خیلی صمیمی برام دست تکون داد و بهم سلام کرد...
کل عکسبرداری ۲ ساعت طول کشید و تموم مدت با دو-هوان مشغول بگو و بخند بودیم. اون وسطا چشمم به یونگ افتاد که گوشه ای نشسته بود و با یه نگاه ترسناکی به منو دو-هوان زل زده بود. دلیل این کارشو نفهمیدم و اهمیتی هم ندادم. داشتم وسایلمو جمع میکردم که دو-هوان اومد سمتمو گفت:

~جنی شی کارت واقعا عالی بود خسته نباشی. چیزه میگم وقت داری با هم بریم کافه یکم حرف بزنیم.

_اوم باشه بریم. فقط قبلش بذار به محافظم خبر بدم.

~باشه

رفتم سمت یونگ و بهش گفتم:

_یونگ تو میتونی بری من یکم بیرون کار دارم .

یونگ با حالت طلبکارانه بهم زل زد و گفت:

+چه کاری اونوقت؟

_میخوام با دو-هوان برم کافه.

یونگ یه تای ابروشو بالا داد و نگاهی به دو هوان که پشت سرم مشغول حرف زدن با استف بود انداخت.

+نخیر نمیشه باید زودتر برگردیم.

_وایسا ببینم منظورت از نمیشه چیه؟ انگار تو حد و حدودت رو فراموش کردی پس بذار بهت یاد آوری کنم، تو فقط محافظمی همینو بس شیرفهم شد؟؟؟

یونگ پوزخندی تحویلم داد

+هه شیرفهم شد دوشیزه کیم.

اینو گفت و با عصبانیت از اونجا خارج شد و رفت.

_ (مرتیکه من و ول کرد و رفت؟!)

دو-هوان:چی شد؟ بریم؟؟

_هوم؟؟ آه آره بریم.

.......................................................

"رزی"

کارم تو مرکز خرید تموم شده بود و داشتم میرفتم سمت خونه. از شب با خودم درگیر بودم که به تهیونگ پیام بدم یا نه. همونطور که داشتم با خودم زیر لبی حرف میزدم و از خیابون رد میشدم یهو یه ماشین با سرعت جلوم ترمز گرفت که باعث شد یه متر بپرم هوا. راننده سریع از ماشین پیاده شد و اومد سمتم.

_خانوم حالتون خوبه ببخشید یه لحظه ندیدمتون.

اومدم بگم خوبم که با دیدن چهره ی تهیونگ خشکم زد.

+تهیونگ؟؟ تویی؟؟

_عههه رزی. چه تصادفی داشتم میرفتم سمت خونه که یه لحظه حواسم پرت شد. ببینم چیزیت که نشد؟؟؟؟

+نه خوبم چیزیم نشد.

_مطمئنی؟؟؟؟

+آره مطمئنم.

_خوبه. پس بذار تا خونه برسونمت.

+نه خودم میتونم برم.

_لطفا بذار تا خونه برسونمت. خیلی به خاطره اینکه نزدیک بود بهت آسیب بزنم شرمندم و این حداقل کاریِ که میتونم بکنم.

وقتی اصرارشو دیدم نتونستم مخالفت کنم.

+باشه ممنونم.

به محضِ شنیدنه این حرف سریع رفت سمته ماشین و بعد از باز کردن در برای من خودشم سوار شد و رفتیم سمته خونه.
.........................................................

طرفای عصر بود و منم رو تختم دراز کشیده بودم که زنگ در خورد رفتم سمتش و بازش کردم.

• باغبون:عصر بخیر خانوم رزی یه آقایی به اسم کانگ تهیونگ این جعبه رو براتون آوردن.

+اوه ممنونم.

جعبه رو گرفتم و بردم تو اتاقم.

+ یعنی چی میتونه توش باشه؟

جعبه رو باز کردم و داخلشو دیدم. یه لنگه گوشواره بود با یه شاخه گل رز. ته جعبه رو نگاه کردم یه یادداشت کوچیکم بود که روش نوشته بود.

«فک کنم لنگه گوشوارتو از قصد تو ماشینم انداختی تا برات بیارمش. دفعه ی بعدی بیشتر حواستو جمع کن.»

دستمو بردم سمت گوشم و جای خالیه گوشوارمو حس کردم. سریع گوشیمو برداشتم و پیام دادم.

+ سلام من رزی ام خواستم بخاطر گل و لنگه گوشوارم تشکر کنم.

چند ثانیه بیشتر نگذشت که سریع جواب اومد.

_ خواهش میکنم ;-)

گوشه ی لبمو گاز گرفتم و گوشیمو گذاشتم رو سینم.

+ یعنی داره ازش خوشم میاد؟؟

........................................................

"جنی"

_آخیش بالاخره رسیدم خونه بذار ببینم تو اینستا چه خبره.

تا صفحه ی اینستا رو باز کردم با خبری مواجه شدم که نوشته بود.

«کیم جنی بازیگر و مدلی که به تازگی معروف شده امروز صبح توی کافه با وو دو-هوان مدل سرشناس دیده شده. برخی خبرنگاران می گویند در پارتی ای که کیم جنی ترتیب داده بود وو دو-هوان هم حضور داشته و این دو در حال قرار گذاشتنند.»

_این غیر ممکنه کی این چرتو پرتارو نوشته؟؟؟؟بذار برم کامنتارو بخونم ببینم مردم چی گفتن.

~از اولشم میدونستم که جنی یه *رزس چطور جرات میکنه به اوپای من نزدیک بشه.

~حالم ازش بهم میخوره «اوووق»

~حالا یه دوتا فیلم بازی کرده فکر میکنه کیه؟

سریع صفحه ی گوشیمو خاموش کردم و با چشمایی گریون از خونه زدم بیرون . هنوز چند قدمی از ویلا دور نشده بودم که احساس کردم کسی پشتمه. اما توجهی نکردم و به راهم ادامه دادم که یه نفر گفت:

(فتوشوت تبلیغاتیه دو-هوان و جنی)

Continue Reading

You'll Also Like

51.6K 7.8K 23
من درون گرداب گناهی افتادم که عشق تو رو برام ممنوع می‌دونست... باید به خودم و قلبم می‌فهموندم که اجازه نداره تو رو بپرسته و به کسی که همسر داره، عشق...
28.1K 3.7K 32
چی میشه اگه جیمین امگای باردار که تا حالا با کسیم نبوده از طرف الفاش هرزه خطاب شه و بعد یه شب جیمین از خونه الفا بزنه بیرون دردش بگیره و با یه الفا ا...
5.9K 1.5K 28
[ از دست دادن تو | Losing You ] Genre : Romance, Slice Of life, Tragedy Writer : Oyun •EXO : Baekhyun, Jongdae, kyungsoo. •Redvelvet : irene #1 chen
2K 432 22
་ از دیداری تصادفی تا تغییری عظیم در مسیر سرنوشتم؛رهایی از بند دیوار های اطرافم و رویایی با رویاهایم....خلاص شدن از شر افکار پلید و تپش قلبم به حسن...