🌟 I Will Find You 🌟

By nil_fic11

16.5K 2.1K 1.6K

📌نام فیک: I will find you 📌ژانر: پلیسی_عاشقانه 📌کاپل ها: Jenmin & Taerosé 📌خلاصه: جیمین و جنی همسایه و ه... More

🥳 تیزر 🎥
🎭بیوگرافی🎭
پــارتــ_1
پــارتــ_2
پــارتــ_3
پــارتــ_4
پــارتــ_5
پــارتــ_7
«صحبتی کوتاه»
پــارتــ_8
پــارتــ_9
پــارتــ_10
پــارتــ_11
پــارتــ_12 (13+)
پــارتــ_13
پــارتــ_14
پــارتــ_15
پــارتــ_16
پــارتــ_17
پــارتــ_18
پــارتــ_19
پــارتــ_20 (13+)
پــارتــ_21
پــارتــ_22
پــارتــ_23
پــارتــ_24
پــارتــ_25
پــارتــ_26
پــارتــ آخــر

پــارتــ_6

569 72 48
By nil_fic11

پارت_6

"جیمین"

شب پیرهن سفید و کت و شلوار مشکیم رو پوشیدم و بعد از درست کردن موهام  به سمت مهمونی راه افتادم. وقتی وارد خونه شدم تزئیناتی که با جنی انجام داده بودیم خیره کننده بنظر میرسیدن و دلم نمی خواست نگاهمو از روشون بردارم.
استخر پر از شمع و گل بود و دور شاخ و برگ درختا ریسه های رنگی چسبونده بودیم. روی میز پر از خوراکی های رنگارنگ و کیک و پاستیل بود. داشتم اطرافو نگاه میکردم که چشمم به جنی افتاد و چشمام روش میخکوب شدن.
برام دست تکون داد و یه بوس هوایی فرستاد و منم متقابلا براش دست تکون دادم، چقدر توی اون لباس قرمز زیباتر شده بود و اون آرایش دخترونه چهره شو مثل فرشته ها کرده بود. هر چقدر بیشتر بهش نگاه میکردم بیشتر به این پی می بردم که قرمز رنگ جنیه... همونجور مات و مبهوت بودم که دستی روی شونم احساس کردم و کسی در گوشم گفت:

_ جناب سروان به چی زل زدین؟

+هییی تهیونگ خفه شو مگه میخوای لو بریم؟

تهیونگ یه لبخند مستطیلی تحویلم داد و گفت:

_آخه وقتی عصبانی هستی خیلی بامزه میشی!

+شوخی کافیه، به موقع اومدی.

یه نگاه به سر تا پاش انداختم

+به به چقدرم خوشتیپ کردی خبریه؟!

+ (تهیونگ کت و شلوار سفید پوشیده بود که باید اعتراف کنم خیلی خوشتیپ شده بود، دقیقا مثل شوالیه ای سوار بر اسب سفید که فقط پرنسسش کم بود.)

~یونگ ایشون دوستته؟

(اوه جنی رو فراموش کرده بودم)

+بله کانگ تهیونگ و ایشونم کیم جنی هستن.

_از آشناییتون خوشوقتم.

~منم همینطور

جنی دستی لای موهای لختش کشید و به سمت عقب هُلشون داد.

تمام حرکاتشو با چشمای ریز شده زیر نظر گرفتم.

+( نفهمیدم، الان داره برا تهیونگ دلبری میکنه؟!)

~ میتونی جنی صدام کنی.

جنی نگاهشو از تهیونگ گرفت و رو به من گفت:

~ یونگ، چندتا از خبرنگارا جلوی در دارن جیغ و داد میکنن و میخوان سوال پیچم کنن. میتونی کاری کنی که برن؟ نمیخوام مهمونی رزی خراب شه.

+الان مشکلو حل میکنم...

وقتی خبرنگارا رو از محدوده ی ویلا دور کردم برگشتم داخل که دیدم جنی و تهیونگ مشغول بگو بخندن.
تعجب کرده بودم چون تا به حال ندیده بودم جنی اینطوری قهقهه بزنه، اما به جز تعجب یه چیز دیگه ایم بود که باعث می شد نتونم منظره ی جلومو تحمل کنم و با قدمای بلند رفتم سمتشون.
جنی میونِ خنده هاش با دیدنم ضربه ی ملایمی به بازوم زد و گفت:

~ هی یونگ، برعکس تو که یخمکی دوستت خیلی بانمکو باحاله!

یه نگاه غضبناکی به تهیونگ انداختمو دوباره برگشتم سمت جنی‌.

+ اِههههم، آره تهیونگ دلقک خوبیه.

تهیونگ دستشو دور گردنم انداخت

_ هیونگ اگه نمیدونی باید بهت بگم که به این میگن خوش مشربی!

+ ببینم نظرت چیه بری به این اطراف یه نگاهی بندازی؟

دور از چشم جنی چشمکی به تهیونگ زدم که هم دنبال سر نخ یا هر چیز مهم دیگه ای باشه و هم منو جنی رو تنها بذاره.

_ اووووم، اوکی!
....................................................
"تهیونگ"

جیمین مشغول صحبت با جنی بود و منه بیچاره رو فرستاده بود دنبال نخود سیاه! و از اونجایی که خیلی حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم یه نگاهی به اطراف بندازم و موقعیتو شناسایی کنم.

_( هوووم... این خونه خیلی بزرگه و من چیز مشکوکی نمیبینم. فکر کنم باید با جیمین به اتاق خوابا هم سرک بکشیم.)

_اووووم، چه بوی خوب شیرینی ای میاد بهتره برم یکم ازشون امتحان کنم.

همونطور که شیرینیارو دوتا دوتا میذاشتم تو دهنم نگاهم رو دختری ثابت شد.

_اولالا اون دختره کیه پیش پنجره ایستاده؟! چه صورت معصوم و خوشگلی، خدای من انگار از وسطه بهشت افتاده پایین!

وقتی متوجه حرکات غیر عادی ای شدم با دقت بیشتری به اون دختر و پسری که کنارش بود خیره شدم.

_ صبر کن ببینم اون پسره داره اذیتش میکنه؟!

خواستم برم نزدیک تر که با حرکتی که اون دختر زد سر جام میخکوب شدم و بعد از مدتی زدم زیر خنده.

_ خدای من! فکر کنم پسره برای همیشه عقیم شد...
.....................................................
"رزی"

این پارتی عالیه، دلم برای خونه و همه ی این آدما تنگ شده بود خیلی خوشحالم که برگشتم.

# سلام رزی خوشحالم که بعد از مدت ها میبینمت.

× (این پسره دیگه کیه ،چقدر قیافه اش آشناست !!)

× سلام ممنونم، ببخشید شما رو به یاد نمیارم.

# به این زودی همکلاسی و رفیق جذاب دوران دبستانتو فراموش کردی؟!

× اوه گیون سوک خیلی تغییر کردی نشناختمت.

(همیشه ازش متنفر بودم، پسره ی چندش و مغرور)

# حالا بنظرت چطور شدم؟ جذاب تر شدم مگه نه؟

× آره خوب شدی.

( عه عه این پسره چقدر خودشیفته اس، صبرکن ببینم چطور به خودش اجازه داده به شونه ام دست بزنه)

# چقدر از آخرین بار که دیدمت زیباتر شدی مثل ملکه ها شدی

× لطفا به شونه ام دست نزن

# ببخشید.

(بیشعور حالا زل زده به سینه ها و پاهام)

× گیون سوک گفتم تمومش کن!

خیلی جدی اینو بهش گفتم و محکم زدم وسط پاهاش

# آخخخخخخ

× حقته پسره ی هوس باز

_ تهیونگ :سلام خانم مشکلی پیش اومده؟این آقا مزاحمتونن؟

× نخیر دیگه مشکلی نیست.

گیون سوک خواست چیزی بگه که با نگاه جدیِ پسری که کنارم بود زیرلب فحشی داد و با پای لَنگ از محوطه خارج شد...
با تعجب رو به پسری که کنارم بود گفتم:

× من شما رو میشناسم؟!

_ فکر نکنم ، من تهیونگ هستم.

× منم رزی هستم.

از نگاهم چیزی مشخص نبود ولی واقعا تحت تاثیر رفتار جنتلمنانش قرار گرفته بودم.

+جیمین: تهیونگ اینجا چیکار میکنی بیا بریم کارت دارم.

× اوم شما همدیگه رو میشناسید؟!

+ بله ما دوتا دوستای دوران دانشگاهیم... اِهههم لطفا ما رو ببخشید یه لحظه.

دستمو پشت تهیونگ گذاشتمو به سمته دیگه ای هدایتش کردم‌.

_باید برم، این شمارمه امیدوارم بتونیم دوباره همدیگه رو ببینیم خدانگهدار.

تهیونگ دستمو گرفت و برد سمته لباش و جوری که من معذب نشم یه بوسه ی نرم روش گذاشت...
................................................
"جیمین"

_تهیونگ: وااای پسر چقدر رزی خوش اخلاق و مهربونه! واقعا یه دختر کامل بود ولی حس میکنم اسمشو قبلا شنیدم.

+جیمین: رفتی به یکی از افراد پرونده شماره دادی میگی چقدر اسمش آشناست!

تهیونگ سرشو بالا گرفتو گفت:

_ من میدونستم میخواستم ببینم تو ام حواست هست یا نه.

+لطفا روی کارمون تمرکز کن و بگو چی پیدا کردی؟

_چیزی که به درد پرونده بخوره پیدا نکردم ولی بنظرم باید بریم اتاق خوابا رو بگردیم.

+اون جونگ وون لعنتی تا حالا تونسته قِسِر در بره ولی بالاخره یه مدرک گیر میارم و میندازمش پشت میله های زندان.
فعلا کسی حواسش به ما نیست عجله کن بریم اتاق ها رو بگردیم.
.
.
.
_هیونگ الان نزدیک یک ساعته که داریم اتاقا رو میگردیم ولی چیزی علیه جونگ وون پیدا نشد.

کلافه همه چیو همونطور که برداشته بودم گذاشتم سر جاش و آهی کشیدم.

+خیلی خب دیگه کافیه برمیگردیم پایین. بالاخره یه راهی برای گرفتن جونگ وون پیدا میکنیم ولی فعلا بریم از مهمونی لذت ببریم...

(گالری عکس های پارت_6)

(تزئینات استخر و حیاط)

(تزئینات حیاط)

(هله هوله های پارتی)

(کیک رزی)

(غذاها)

(استایل رزی)

(استایل تهیونگ)

(استایل جیمین)

(استایل جنی)

Continue Reading

You'll Also Like

21.6K 3.4K 26
کاپل : yoonmin _ Kookv , Vkook _ ? ژانر : فول تخیلی ، امگاورس ، سلطنتی ، اسمات ، انمیز تو لاورز ، تراژدی (همراه با تصویر) از دستش ندید که خاص ترین...
165K 17.9K 99
(تکمیل شده) ‌ کاپل اصلی: تهکوک|کاپل فرعی: سپ و مخفی جونگ کوک فریاد زد و دوباره گفت +من هیچ کاری نکردم، چرا هیچکدومتون حرفامو باور نمیکنید؟ چرا نمیزا...
21.1K 4K 45
سلام ☺️🤗 من NSDP هستم و قراره براتون يه فنفيكشن ترجمه اي و متفاوت آپ كنم😉 خب اين داستان در مورد دختريه كه كه به طور مخفيانه بكهيونو دنبال ميكنه و ب...
415 126 8
᠂↬𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲:Yutae ᠂↬𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲:Fantasy⌁Romance⌁Angest ᠂↬𝗦𝘂𝗺𝗺𝗲𝗿𝘆 ┈┈┈┈⋆┈┈┈┈ "همیشه فکر میکردم شبح ها وجود ندارن!" اینو یوتا در حالی گفت که ک...