𝙙𝙚𝙟𝙖 𝙫𝙪

By Akila9597

10.6K 1.1K 326

دژاوو (پیش از این دیده شده) کاپل:ورس( ویکوک ، کوکوی)، یونمین ژانر: ماجراجویی، انگست، رمنس،جنایی،اکشن، روانشنا... More

مقدمه
part 1 .چیزی که فقط او میدید
part 2 گُلِ فراموشم نکن
part3 او یا خیالش؟
part 4 !من یک توهم نیستم
part 5 .نجاتم بده
part6 لمسه تو
part 7 خیال باف
part9 !شوخی کردم
part 10 ترس
part11 سایه ارغوانی
part12 نادلن
part 13 آژور
part 14 ابلیوین
part 15-16
*معرفی شخصیت ها
part17 اکوفوبیا
part 18 برانتاید
part 19 کلاهِ سیاهِ خاطرات
part20 ایندلیبل
part 21 دژاوو
part 22 تورنوموو
part 23 آبندروت
part 24 شینیو - 親友
part 25 آدریو
part 26 اوشا - usha

part 8 !اینبار نه

309 48 10
By Akila9597

وقتی چشمامو باز کردم با سردرد بدی تو تختم از خواب پاشدم یکم طول کشید تا اتفاقات دیشبو مرور کنم..
اون پسر.. اون داشت چیکار میکرد ؟ دلیله این همه خوب رفتار کردنش چی بود ؟
هرچند اتفاقات برام از لحظه ای که دوباره تو آسانسور بیهوش شدم کاملا نا واضح بودن و تقریبا هیچی ازش یادم نمیومد
ولی هنوزم برام سوال بود چجوری تونسته بود منو برسونه خونه؟
دنبال گوشیم گشتم ولی اطرافه تختم نبود، با نوتیفیکیشنی که برام اومد جیبه پشته شلوارم لرزید
موقعی گوشیمو بیرون اوردم هندزفریمم که کنارش چپونده شده بود تو جیبم باهاش افتاد بیرون
چه ادمه بی فکری اخه ! با خودش نگفته هندزفریو اینجوری چپونده تو‌ جیبه من و منم تمام مدت روش خوابیدم خب ممکنه خراب شه؟
برای مطمئن شدن هندزفریو وصل کردم و یه چیزه رندوم پلی کردم و بله! از کار افتاده بود و من اینو همین هفته پیش خریده بودم!
چقدر تو‌ احمقی جئون جونگکوک ...
بیخیالش شدم و انداختمش گوشه ای و گوشیمو چک کردم که یه نوتیفیکیشن از طرفه جیمین بود:

"هی تهیونگا ؟ خوبی ؟ من دیشب مست شدم و اصلا نفهمیدم چجوری رسیدم خونه
باید ساعته یازده تو سالنه تمرین باشیم خودتو برسون."

با خوندنه پیام نگاهی به ساعت انداختم که 9:56رو نشون میداد!
فاک بهش چجوری باید تو یه ساعت خودمو میرسوندم؟

بیشتر از اون وقتمو تلف نکردم و با کندنه لباسام که به خوبی عطره اون پسره تخس روش مونده بود و برداشتنه حوله ام به سمته حموم راه افتادم..

تصمیم گرفتم امروز یکم به خودم برسم و لباسای بهتری بپوشم ، دلم نمیخواست روز اوله کاریم شلخته و نامرتب بنظر برسم
موهامو که همیشه تو صورتم بود یکم به عقب فرستادم و بهترین تیشرته مشکی ای که تاحالا خریده بودم و دلم نمیومد ازش استفاده کنم و پوشیدم و با یه شلوار نسبتا گشاد ستش کردم بخاطر خراب بودنه هندزفریم در عوض هدفونمو دور گردنم گذاشتم و بعده برداشتنه کوله پشتیم که لپتابو یسری طرح اماده توش گذاشته بودم از اتاق اومدم بیرون و با بوسه ای از سمته مادربزرگ خونه رو به مقصده لوکیشنی که جیمین فرستاده بود ترک کردم..



...


+الو؟ جیمین؟؟

-جونگکوک سرم خیلی شلوغه برای اولین تمرینمون اومدیم نمیتونم صحبت کنم

+ضروریه . باید باهات حرف بزنم!

-خیلیه خب بعد از تمرین میام رستوران

و صدای بوق ممتد بود ک تو گوشش پخش شد ، این پسر چش بود؟ چه موضوعی بود که اینجوری پریشونش کرده بود؟
با رسیدنه تهیونگ که امروز به طرز خیره کننده ای میدرخشید و زیباتر از همیشه شده بود به کل جونگکوک و فراموش کرد و به همراهه بقیه شروع کرد به تمجید و تعریف کردن از تهیونگ...
پسر بعد از تشکره کوتاهی به سرعت و با جدیت،
ریتم و حرکات تک تک شونو زیر نظر گرفته بود و مدام چیزی با موس تو لپتابش میکشید و همزمان درحالی که داشت اهنگی که قرار بود باهاش اجرا داشته باشن رو گوش میداد تو یه دفتر نوت ها و چیزهای مختلفی طرح میزد و مینوشت
اونقدر که مجبورشون میکرد که یه حرکتو بارها تکرار کنن تا بتونه شکله صحیحشو تایید و انتخاب کنه و توی دنسه اصلی جایگذاری کنه که همشون، حتی بک اپ دنسرای بیچاره نیم ساعت مونده بود به تموم شدنه تمرین رو زمین پهن شده بودن و نفس نفس میزدن ولی خب تنها کسایی که کوتاه بیا نبودن مربیه دنس و تهیونگ که کرئوگرافر بود، بودن...

بالاخره بعد از کلی تمرین و غر شنیدن از تهیونگی که معمولا صداش در نمیومد وسایلا شونو جمع کردن و خسته و خورد فقط به این فکر کردن که اگه پسر بخواد جدی باشه چه اتفاقاتی که نمیوفته و این تازه روزه اول بوده..
اما خب واقعا نتیجه ش عالی بود و اصلا قابل مقایسه با زمانی که تهیونگ باهاشون تمرین نمیکرد نبود اون پسر جوری چیزایی که طراحی میکردو با دقت مینوشت انگار از اعماق وجودش از تک تک اون حرکتا الهام گرفته باشه و حتی بعضی وقتا برای درک بهتر خودشم باهاشون میرقصید..

Jimin 's pov:
وقتی که داشتیم از دره سالن بیرون میومدیم جیهوپو جین با خستگی خداحافظی کردن و رفتن و فقط منو تهیونگ مونده بودیم
با باز کردنه دره اصلیه سالن که خروجیش به خیابون بود عقب تر وایسادم تا تهیونگ اول بره و پرسیدم:

+تو میری خونه؟

-نه ،
میرم رستوران مادربزرگ دست تنهاس ،تازه دیروزم نرفتم.

+خسته نیستی؟؟؟

-میتونم تحملش کنم .

+منم میام

-تو کجا؟

+نمیدونم قبله تمرین جونگکوک زنگ زد مثله اینکه باهام کار داشت و در ضمن دارم از گشنگی میمیرم!

انگار که با شنیدنه اسمه جونگکوک کلافه شده باشه ، چشماشو از حرص بست..

+چرا انقدر با جونگکوک بدی؟

-باهاش بد نیستم.

+کاملا مشخصه..

-اون فقط پررو و زبون درازه منم جوابشو میدم ..
تازه زده دیشب هندزفریمو پوکونده

+چی ؟ چرا؟

-خیر سرش میخواسته منو ببره خونه!

+چیییییی؟؟!
تقریبا فریاد زدم که دوسه نفریم برگشتن سمتمون..

-چه مرگته چرا اینجوری داد میزنی؟

+جونگکوک تورو رسوند خونه؟؟؟

-خب اره انقدر عجیبه؟

+از عجیبم عجیب تره!

-من که نمیفهمم چی داری میگی!

+جونگکوک یه بار منو تو یه بار مست ول کرد و رفت فقط چون بهم گفته بود مست نکنم و من حرفشو گوش نداده بودم و من صبح تو پارک از خواب پاشدم!!

-حتما وزنت زیاد بوده نتونسته کولت کنه

+یااا من از تو لاغرترما

تهیونگ با لبخنده بدجنسانه ای بهم زل زدو گفت:

-ولی منو که تا خونم کول کرد!

+چیییییی!

اینبار بلند تر داد زدم و باعث شد یه پس سری محکمم از تهیونگ بخورم ...
جونگکوک اونو تا خونش کول کرده بوددددد؟ نهایته تصورم این بود ک براش تاکسی گرفته باشه..نگو که دوباره داری شروع میکنی جئون جونگکوک!

...
Writer's pov:

وقتی جیمین و تهیونگ وارد رستوران شدن، هرکس به قیافه جونگکوک نگاه میکرد متوجه میشد که محو و غرقه تهیونگ شده... یعنی همین یه ذره تغییرات کوچولو انقدر زییاترش کرده بودن؟؟
دستاش از رو صندلی ای که بهش تکیه زده بود سر خورد و باعث شد هم خودش هم صندلی تعادلشونو از دست بدن و با صدای بدی که صندلی از خودش تولید کرد توجه ها به سمتش جلب شه:

-آ..اوه این چیزه .. صندلیه پایش خراب شده باید درستش کنم!

تهیونگ همونجور که به سمتش میرفت صندلیه مقابلش که خالی بودو بیرون کشید و با نگاه بالاچشمی ای گفت:

+کلا کارت خراب کاریه!

-مزخرف نگو من خرابش نکردم!

درحالی که جیمین هم پشت سر تهیونگ به جمعشون اضافه می شد تهیونگ از تو کیفش هندزفری خرابشو تو صورته جونگکوک پرت کرد و گفت :

+این یکیو چطور؟

جونگکوک نگاه سر سری ای به هندزفری انداخت و با لحنه دلخوری گفت:

-میتونی پولشو از حقوقم برداری.

+چون رسوندیم خونه باهم بی حسابیم

و بعدم لبخنده کوچیک و خطی ای به پسر زد؛ که باعث شد
جونگکوک، ته دلش احساسه قلقلک کنه و گوشاش سرخ شن پس سرفه کوتاهی کرد و سعی کرد حواسشو بده به موضوع اصلی ای که الان بشدت اعصابشو بهم ریخته بود:

-جیمین میشه یه لحظه بیای؟

...

+فکر نکنم مجبور باشم برای روابطم به تو توضیحی بدم جونگکوک!

-مثله اینکه متوجه نیستی اون کیه احمق!
اون برادره فاکیه گانگ وونه میفهمی؟

+خب که چی؟ اصلا کی به تو اجازه داده بیای وسطه زندگیه خصوصیه من؟ فکر کردی منم تهیونگم؟ قراره منم مثله اون تعقیب شم؟

-دهنتو ببند جیمین!

+چیه؟ تا کم میاری من باید خفه شم؟

-نه خفه نشو و بلند بلند راجبه زمانی که گانگ وون تو مدرسه هر بلایی ک دوست داشت سرت میاورد صحبت کن!
بلکه به خودت یاد اوری شه عاشقه چه آشغالی شدی!
منو تهیونگ چجوری به اینجا رسیدیم جیمین؟؟؟

+...

-ها ؟؟ چیه چرا الان خفه شدی؟؟

جیمین با قیافه ی کلافه و اخمه ظریفی که وسطه پیشونیش جا خوش کرده بود، از عصبانیت این دفعه مکالمه شونو از بینه دندون های چفت شدش روی هم ادامه داد:

+الکی نمیخواد ادای کسایی که نگرانه تهیونگن دربیاری! من هرکاری میکنم بازیش نمیدم.

جونگکوک تهدید وار انگشته اشاره شو سمته سینه جیمین گرفت و با تنه صدایی که حالا بلند تر از قبل بود گفت:

-ما دوتا غریبه ایم و من اینجا یه مامور پلیس که درحاله انجام وظیفشه بیشتر نیستم !

+اوه جدیدا رسوندنه یه غریبه مست به خونش هم اومده جز وظایفت؟!!

پسر سرشو به سمته ماشین های درحاله تردد چرخوند و و دستی به صورتش کشید جیمین جدا داشت کلافه اش میکرد:

-دنبال چی هستی جیمین؟

+نمیدونم تو دنبال چی هستی؟ دستگیر کردنه خلافکارا یا دوباره عاشقه تهیونگ شدن؟

-نمیتونی مزخرف گفتنو تموم کنی؟ فقط یه چیز ازت خواستم!

+چی؟!

-باید سر از کاره یونگی دربیاری! هرجور شده گانگ وون باید خودشو نشون بده!

+اوه اونوقت چرا باید قبول کنم؟اصلا از کدوم قبرستونی مطمئنی اون حروم زاده زندست وقتی همه شواهدو مدارک میگن نیست!

-میتونم دوتا دلیله قانع کننده بهت بدم.. دلیل اول اینکه بعده همه این ماجراها معشوقه عزیزتو به همراه خانواده دراگ دیلرش به جرمه همدستی نندازم زندان و اما دلیل دوم چون بابای من بخاطر تو و گانگ وون کشته شد!

+جونگکوک!

-تاحالا بهت دروغ گفتم؟ من مطمئنم که زندست و گندش هنوز ازین دنیا پاک نشده دلیله منطقی ای برای اثباتش ندارم ولی حداقل فکر کردم تو بهم اعتماد داری!
ما سالهاست که باهم دوستیم و اونوقت تو بخاطر اون ادم اینجوری وایمیسی تو روی من؟ منی که بخاطر تو همه چیزمو دادم؟؟ خیلی ممنون پارک جیمین.

حالا عصبانیته جیمین جاشو به یه بغضه مزخرف که داشت به گلوش چنگ مینداخت داده بود...:

+نه اینطور نیست .. من نمیخواستم ناراحتت کنم فقط دسته خودم نبود عصبی شدم ازین که منو اونجوری زیر نظر گرفتی..

-فعلا بیا بریم داخل تهیونگ شک میکنه.


*Flashback*

وارد اتاق کار پدرش شد و بعد از اجازه پدرش روی یکی از کاناپه های جلوی میزش نشست و انگشتاشو توهم گره زد

+چیزی شده پسرم؟؟

-راستش پدر میخواستم راجب یه موضوی باهاتون صحبت کنم

+البته.. میشنوم

-یه مدتیه که یه نفر داره تو مدرسه برای دوستم قلدری می‌کنه و خیلی بدتر از اون چیزیه که فکرشو بکنید

+خب...

-اما اون جرعتشو نداره که چیزی بگه از طرفیم اون کسی که اذیتش میکنه پسره رئیس و صاحبه شرکته VC عه برای همین هم همه معلما و معاونا طرفه اونو میگیرن ..
دوستم واقعا داره اذیت میشه و هر روز توی مدرسه کتک میخوره او ...اون پسر و دوستاش حتی جیمینو آزار و اذیته جنسی میکنن ..من هیچ راهی نداشتم به شما بگم... شما رئیس پلیسید میتونید یه کاری کنید درسته؟؟

+که اینطور.. فردا هرجور شده پیگیری میکنم تو خودتو نگران نکن.. دوستت الان حالش خوبه؟

پسر بچه نوجوون درحالی که گریه ش گرفته بود گفت:

-نه راستش اون میخواست خودشو بکشه و فقط جیمین نیست.. اون پسره گانگ وون هرکسیو که فقط با نگاه کردن ازش خوشش نیاد هر بلایی بخواد سرش میاره!

مرد در حالی که از پشته میزش بلند میشد و سر پسرشو تو اغوش می‌گرفت گفت:

+آیگو آیگو.. پس هفته پیشم که صورتت زخمی شده بود بخاطر دوستت باهاشون درگیر شده بودی و الکی گفتی که خوردی زمین درسته؟

پسر سرشو پایین انداخت و حرفه پدرشو تایید کرد:

-مطمئن باش من نمیزارم چنین ادمای پست فطرتی فقط بخاطر پولو داراییشون هرکاری بخوان انجام بدن و راست راست بچرخن.. پس دیگه گریه نکن پسرم باشه؟


...

کم کم داریم وارده رونده اصلیه داستان میشیم لایکو کامنت یادتون نره❤️‍🩹

این پارت با یه مشکلی روبه رو بود دوباره آپ شد✨

Continue Reading

You'll Also Like

138K 16K 35
"احمق تو پسرعمه‌ی منی!" "ولی هیچ پسردایی‌ای زبونشو تو حلق پسرعمه‌ش فرو نمی‌کنه، هیچ پسردایی لعنتی‌ای نمی‌تونه تو همون حرکت اول نقطه‌ی فاکینگ لذت پسرع...
115K 10.2K 23
عشق ممنوعه🔞💔🍁 عشق قانون و محدودیت و مرز نمی شناسه وقتی به خودت میای که میبینی بیشتر از هر زمان کسی رو میخوای که برات ممنوعه عشق دو طرفه ممنوعه 💔�...
30.9K 4K 32
چی میشه اگه جیمین امگای باردار که تا حالا با کسیم نبوده از طرف الفاش هرزه خطاب شه و بعد یه شب جیمین از خونه الفا بزنه بیرون دردش بگیره و با یه الفا ا...
374K 21.1K 28
❗حتما قبل از خوندن فصل دوم فصل یک رو بخونید❗ فصل اول👈 the little father زندگی ادامه داره (فصل دوم پدر کوچک) زندگی ادامه داره..... حتی اگه زیر بارون...