part 8 !اینبار نه

281 45 10
                                    

وقتی چشمامو باز کردم با سردرد بدی تو تختم از خواب پاشدم یکم طول کشید تا اتفاقات دیشبو مرور کنم..
اون پسر.. اون داشت چیکار میکرد ؟ دلیله این همه خوب رفتار کردنش چی بود ؟
هرچند اتفاقات برام از لحظه ای که دوباره تو آسانسور بیهوش شدم کاملا نا واضح بودن و تقریبا هیچی ازش یادم نمیومد
ولی هنوزم برام سوال بود چجوری تونسته بود منو برسونه خونه؟
دنبال گوشیم گشتم ولی اطرافه تختم نبود، با نوتیفیکیشنی که برام اومد جیبه پشته شلوارم لرزید
موقعی گوشیمو بیرون اوردم هندزفریمم که کنارش چپونده شده بود تو جیبم باهاش افتاد بیرون
چه ادمه بی فکری اخه ! با خودش نگفته هندزفریو اینجوری چپونده تو‌ جیبه من و منم تمام مدت روش خوابیدم خب ممکنه خراب شه؟
برای مطمئن شدن هندزفریو وصل کردم و یه چیزه رندوم پلی کردم و بله! از کار افتاده بود و من اینو همین هفته پیش خریده بودم!
چقدر تو‌ احمقی جئون جونگکوک ...
بیخیالش شدم و انداختمش گوشه ای و گوشیمو چک کردم که یه نوتیفیکیشن از طرفه جیمین بود:

"هی تهیونگا ؟ خوبی ؟ من دیشب مست شدم و اصلا نفهمیدم چجوری رسیدم خونه
باید ساعته یازده تو سالنه تمرین باشیم خودتو برسون."

با خوندنه پیام نگاهی به ساعت انداختم که 9:56رو نشون میداد!
فاک بهش چجوری باید تو یه ساعت خودمو میرسوندم؟

بیشتر از اون وقتمو تلف نکردم و با کندنه لباسام که به خوبی عطره اون پسره تخس روش مونده بود و برداشتنه حوله ام به سمته حموم راه افتادم..

تصمیم گرفتم امروز یکم به خودم برسم و لباسای بهتری بپوشم ، دلم نمیخواست روز اوله کاریم شلخته و نامرتب بنظر برسم
موهامو که همیشه تو صورتم بود یکم به عقب فرستادم و بهترین تیشرته مشکی ای که تاحالا خریده بودم و دلم نمیومد ازش استفاده کنم و پوشیدم و با یه شلوار نسبتا گشاد ستش کردم بخاطر خراب بودنه هندزفریم در عوض هدفونمو دور گردنم گذاشتم و بعده برداشتنه کوله پشتیم که لپتابو یسری طرح اماده توش گذاشته بودم از اتاق اومدم بیرون و با بوسه ای از سمته مادربزرگ خونه رو به مقصده لوکیشنی که جیمین فرستاده بود ترک کردم..



...


+الو؟ جیمین؟؟

-جونگکوک سرم خیلی شلوغه برای اولین تمرینمون اومدیم نمیتونم صحبت کنم

+ضروریه . باید باهات حرف بزنم!

-خیلیه خب بعد از تمرین میام رستوران

و صدای بوق ممتد بود ک تو گوشش پخش شد ، این پسر چش بود؟ چه موضوعی بود که اینجوری پریشونش کرده بود؟
با رسیدنه تهیونگ که امروز به طرز خیره کننده ای میدرخشید و زیباتر از همیشه شده بود به کل جونگکوک و فراموش کرد و به همراهه بقیه شروع کرد به تمجید و تعریف کردن از تهیونگ...
پسر بعد از تشکره کوتاهی به سرعت و با جدیت،
ریتم و حرکات تک تک شونو زیر نظر گرفته بود و مدام چیزی با موس تو لپتابش میکشید و همزمان درحالی که داشت اهنگی که قرار بود باهاش اجرا داشته باشن رو گوش میداد تو یه دفتر نوت ها و چیزهای مختلفی طرح میزد و مینوشت
اونقدر که مجبورشون میکرد که یه حرکتو بارها تکرار کنن تا بتونه شکله صحیحشو تایید و انتخاب کنه و توی دنسه اصلی جایگذاری کنه که همشون، حتی بک اپ دنسرای بیچاره نیم ساعت مونده بود به تموم شدنه تمرین رو زمین پهن شده بودن و نفس نفس میزدن ولی خب تنها کسایی که کوتاه بیا نبودن مربیه دنس و تهیونگ که کرئوگرافر بود، بودن...

𝙙𝙚𝙟𝙖 𝙫𝙪Where stories live. Discover now