part 23 آبندروت

206 22 11
                                    

آهنگ پارت: stan by Eminem





•ابندروت - abendrot
- رنگ آسمان هنگام غروب خورشید.







جونگکوک گوشه لباش بالا رفت و به ارومی سرش رو نزدیک گوش تهیونگ برد و گفت:

- اوه؟ چی شنیدم؟ یکی اینجا آه میکشه زیر من؟
تهیونگ لب پایینش رو توی دهنش کشیده بود و سعی در خفه کردن ناله ش داشت، بخاطر اینکه دست زخمیش زیرش مونده بود و بشدت درد می‌کرد و نمیخواست جونگکوک فکر کنه بخاطر چیز دیگه ایه!
انگشتای دست ازاد جونگکوک خیلی اروم زیر لباس پسر خزید و باعث شد سر انگشت های سردش لرزی به بدن گرم تهیونگ که حالا کمی مستی هم چاشنیش شده بود، بندازه
لب هاش ایندفعه دیگه هیچ فاصله ای با گوش پسر زیرش نداشتن پس با اروم ترین تن صدایی که ازش انتظار میرفت زمزمه کرد:

-که جواب نمیدی؟ همم... باید باهات چیکار کنم؟

حرکت نوازش وارانه ی انگشتای جونگکوک از روی عضلات شکم پسر بالا و بالاتر اومد و با چرخیدن اطراف نیپل هاش باعث شد لحظه ای نفس پسر بِبُره و بیشتر به صندلی چرمی زیر دستش چنگ بزنه ...

+نکن جونگکوک! نکن!

اما حرکات حرفه ای و دورانی انگشتای پسر دور نیپل هاش متوقف که نشدن هیچ شدید تر و تند تر هم شدن...
تهیونگ طاقتش رو از دست داده بود و عملا سفت شدن و خیس شدن عضوش رو توی شلوارش حس میکرد
پسر بی حس داستان فقط با لمس انگشتای یه پلیس مخفی که بزرگترین دشمنش بود، وسط خیابون شق کرده بود!
جونگکوک به ارومی موهای تهیونگ رو رها کرد و در عوض شروع کرد به بوسیدن پر ولعِ لاله ی گوشش و یکم بعد همون رو ادامه داد به سمت گردن و پشت سرش
بعد از فتح کردن تموم اون قسمت ها با زبونش و تا حدی مارک کردنشون از تهیونگی که تمام این مدت ناله هاشو توی گلو خفه می‌کرد فاصله گرفت و سرش رو از ماشین اورد بیرون و دستاشو روی سقف ماشین گذاشت و خطاب به تهیونگ گفت:

-سوییشرتت رو درار.

پسر از اون وضعیت اسفناک خودش رو نجات داد و صاف و به حالتی که پاهاش از در ماشین بیرون باشن نشست لحن دستوری و هیکل ورزیده و تتو های خاص جونگکوک تا همونجاهم تهیونگ رو روی زانوهاش نگه داشته بودن اما این جمله اخر باعث شد پسر یکی دوتا ضربان رو جا بندازه و از استرس اینکه جونگکوک واقعا میخواد اینجا باهاش سکس کنه تنش گر بگیره و تند تند نفس بکشه...تهیونگ روی تاپ بودن حساب کرده بود هرچند توی اونم چندان ماهر نبود اما اینکه بخواد باتم جونگکوک باشه توی مخیله ش هم نمی گنجید
ولی خب، خط وی جونگکوک بخاطر لخت بودن بالا تنه ش بدجوری توی چشم بود و قدرت هر نوع تصمیم گیری عاقلانه ای رو ازش میگرفت..نگاه تهیونگ همونطوری خیره ی پایین تنه جونگکوکی که رو به روش ایستاده بود و سرش بیرون از ماشین بود، بود
تا اینکه خیسی خون رو روی شلوار جونگکوک تشخیص داد و علت تمام مدت توی مغازه لنگ زدنش رو فهمید، رون جونگکوک حداقل به اندازه شیش هفت سانت پاره شده بود و پسر حتی خم به ابرو نیاورده بود...
جونگکوک دوباره سر خم کرد و به داخل ماشین زل زد و اینبار محکم تر و مصمم تر تهیونگ رو مورد خطاب قرار داد:

𝙙𝙚𝙟𝙖 𝙫𝙪Όπου ζουν οι ιστορίες. Ανακάλυψε τώρα