part20 ایندلیبل

195 25 17
                                    


•ایندلیبل - indeleble
- غیر قابل محو.
چیزی که نتوان آن را پاک کرد.

روبه روی اون لیوان با محتویات نارنجی رنگ نشسته بود و به جای خالی فلورا نگاه میکرد...
تهیونگ هنوزم باورش نمیشد که جیون حتی به خاطر نامجونم که شده اینکارو باهاش بکنه، هر لحظه منتظر یه حرکته غیر منتظره از طرفش بود، اینکه پولارو‌ بالا بکشه، اینکه فرار کنه ، اینکه همه چیزو گردن تهیونگ بشکونه و بره ؛ اما هیچوقت فکرشو نمیکرد که همه این سالا به جای کمک کردن بهش، بازیش بده...
ولی خب هنوز اونقدر هام به رفتارا و حرفای عجیبه فلورا اعتماد نداشت که بخواد آنی باورشون کنه ، تنها کلماتی که امشب فلورا به زبون آورده بود و تهیونگ باورشون داشت این بود که باید خودش دست به کار بشه و از حقیقته ماجرا سر در بیاره.
گوشیشو از جیبش درآورد تا با نامجون تماس بگیره و برای فردا یه قرار باهاش بزاره که دید سه تا میس کال از شماره جیمین داره،بی اهمیت بهش و اجرای فراموش شده ی فرداشون، شماره رو گرفت و از جاش بلند شد و از اون بارِ نفرین شده بیرون رفت..
جونگکوک به حالت نمایشی دوباره لیوانشو به لب هاش نزدیک کرد و ظاهری جرعه از ویسکیشو نوشید و ترجیح داد به جای تعقیب کردنه تهیونگ ایندفعه با پیش بینی های ذهنش جلو بره!

...
تهیونگ درحالی که داشت عصبانیتش رو با قدمای محکمش سر آسفالت خیابون و فشار دادن گوشیه توی دستش، خالی میکرد فریاد زد:

-تو میدونستی جیون داره از کشور خارج میشه و هیچی نگفتی؟!

نامجون همون‌طور که به سمت ماشینش میرفت تا یه روز خسته کننده ی دیگه رو توی اداره به پایان برسونه با کلافگی چشماش رو روی هم فشار داد و گفت:

+فقط داره یه سفر تفریحی میره با دوستاش فکر نکنم لازم باشه به تو گزارشش بدم

-لعنت بهت نامجون ! لعنت بهت! اون داره جفتمونو بازی میده

کمی گوشی رو بخاطر صدای بلنده تهیونگ از گوشش فاصله داد و توی ماشینش نشست و ادامه داد:

+چی داری میگی؟

-فردا قبل از رفتنش دعوتش کن خونه به بهونه خداحافظی و این حرفا و فقط جرئت کن چیزی رو با ضایع بازی لو بدی تا خودم با دستای خودم خفه ت کنم!

+من نمیزارم تحویلش بدی! لازم باشه خودم فراریش میدم!

-چقدر احمقی تو اخه!...باشه، باشه تحویلش نمیدم فقط باید باهاش حرف بزنم و از یچیزی مطمئن شم

+چی؟

تهیونگ خیلی ناگهانی تن صداشو پایین آورد و با حسه غمناکی که کاملا توی صداش موج میزد گفت:

-دارم ازت خواهش میکنم مرد میدونی که خودم زیر نظرم و نمیتونم، پس فقط کاری که بهت میگمو بکن!

نامجون به "باشه" ای اکتفا و گوشی رو قطع کرد، بدون اینکه ماشین رو روشن کنه سرشو توی دستاش گرفت و بعد به فرمون ماشینش تکیه ش داد....
چرا از کلِ ادمای بی اهمیته توی دنیا کسی رو که اون دوستش داشت، باید درگیر این نوع قضایا و ماجراها میبود؟
چرا نمیتونست فقط دست جیون رو بگیره و بره یه جایی به دور از همه این مشکلات باهاش زندگی کنه ؟
نامجون و تهیونگ تنها خانواده ای بودن که برای هم باقی مونده بودن و این مادربزرگشون بود که حتی به زورم که شده اونارو کنار هم نگه داشته بود، شاید هر روز باهم دعوا میکردن، بدترین حرف هارو بهم میزدن و یا از لحاظ ظاهری هیچ نوع توجه و محبتی بینشون وجود نداشت، اما هیچوقت همو تو موقعیت های سخت تنها نذاشته بودن ، هیچوقت پشت همو خالی نکرده بودن
نامجون برای تهیونگ برادر بزرگتری بود که دقیقا همونجا که بهش نیاز داری پیداش میشه و تهیونگ برادر کوچکتری بود که مهم نبود همین چند دقیقه پیش چقدر از داداش بزرگترش کتک خورده و حرف شنیده اما الان کنارش وایساده تا کسی نتونه همون حرفارو به اون بزنه!
از وقتی که پدر مادر تهیونگ به طرز اسفناکی کشته شدن و این تهیونگ بود که باید از خواهره مریضی نگه داری میکرد که حتی اونو به یاد نداشت، نامجون اونجا بود تا هر روز سر یه موضوعی با تهیونگ بحث کنه و سر به سرش بزاره اما حتی لحظه ای تنهاش نزاره..
نامجون متوجه حصاری که تهیونگ برای دوری از بقیه دور خودش کشیده بود و همچنین گاردی که نسبت به آدمای دورش داشت، بود
اما سختی هایی که جیون بی دلیل و به خاطر خانواده ش کشیده بود روهم نمیتونست نادیده بگیره بعد از تصادف گانگ وون همه این ماجرا از سمته هان سو و زن سابقش، گردنه جیون شکسته شد
اونا دختر خودشون رو طرد کردن، محدودش کردن، کتکش زدن، و هرنوع بلایی که میشد سر بچه خودشون اوردن و اگر یونگی و نامجون نبودن مطمئنا جیون یا تا الان خودش رو کشته بود یا توسط پدر مادر خودش کشته شده بود
گاهی اوقات تو فقط بچه مورد علاقه خانواده نیستی، و برای آدمای خودخواهی مثل هان سو و زنش حتی انسان هم به حساب نمیای،چون وظیفه ت رو درست انجام ندادی ، و جیون چون مسئولیتی که به عنوان خواهر بزرگتر داشت رو درست انجام نداده بود ، سزاوار تنبیه شدن بود...
شخصی که کار اشتباه رو‌ انجام داده بود، کسه دیگه ای بود؛ اما اونی که مورد سرزش قرار میگرفت جیون بود...
هیچوقت کسی گانگ وون رو بخاطر کارای بدی که کرد سرزنش نکرد و حتی ازش نپرسید چرا؟
تنها کسی ک بازخواست شد جیون بود...
"چرا حواست به برادر کوچکترت نبود؟
چطور گذاشتی همچین اتفاقی بیوفته؟
وقتی این اتفاق داشت میوفتاد کجا بودی؟"
اون هیچوقت فرصت نکرد برادرش رو نجات بده، پس حالا راهی برای نجات یافتنه خودش هم نبود...
و نامجون نمیتونست بیخیال دختری که به اشتباه عاشقش شده، بشه و توی این بازی پیچ در پیچ کسی که برای برگزیدن یک نفر تعلل میکرد میباخت!

𝙙𝙚𝙟𝙖 𝙫𝙪Where stories live. Discover now