part6 لمسه تو

323 56 16
                                    


جیمین:
-ببین تهیونگ اصلا استرس نداشته باش یه تسته سادس ... توهمین الانم قبول شدی چون کارت بهترینه خب؟
تهیونگ در جواب فقط سر تکون داد و بعد با بقیه همگی وارده سالنی شدن که انتهاش چهارتا میز قرار گرفته بود و به ترتیب چهار تا داور پشته میز ها بودن، شرکت کننده های قبلی داشتن از جهت مخالف خارج میشدن و حدودا ده تا صندلی اونجا بود انگار که گروه ها اجازه داشتن حداکثر ده عضو داشته باشن...
بعد از معرفی و بررسی سوابق کار ،همه رو تهیونگ‌ گیر بودن چون تنها کسی بود که تاحالا تو یه مکانه رسمی سابقه کار نداشت...همه با اضطراب بهش خیره شده بودن میخواستن به نحوی از دوستشون دفاع کنن ولی خب اونجا موقعیته مناسبی برای این کار نبود...
وقتش بود خودش جرعتشو جمع کنه و حرف بزنه نمیتونست این موقعیتم مثله بقیه فرصتای زندگیش از دست بده.
+بله درسته من توی یه مکان رسمی و دولتی سابقه کار ندارم اما دلیل نمیشه تاحالا کاری انجام نداده باشم طراحی رقص یا کرئوگرافی هنره طراحی ، ترکیب بندی و ترتیب دادن به حرکات رقصه یه تجربه اس که با تکرار و تمرین بدست میاد و من چندتا دنسر فوق العاده رو اطرافم داشتم که با هماهنگ سازی خودشون و بدن هاشون و ساخته ریتم های متفاوت از یک حرکت تونستم ده ها اثر نمایشی که تا کنون اجراهم شده بسازم و همچنین این همه ماجرا نیست من خیلی کارهای طراحی شده دارم که ارائه ندادم مثل طراحی هایی که در زمینه رقص باله، اپرا ، نمایش های مد و.. انجام دادم.
جیهوپو و جیمین و جین که با چشم هایی گشاد به تهیونگ زل زده بودن و حدس میزدن تو این چند سالی که تهیونگو میشناختن درکل انقدر حرف نزده بود..

داور ها بعد از پچ پچ کردن و رد بدل کردن یه سری کاغذ ها بالاخره تصمیم گرفتن نتیجه رو اعلام کنن
همشون بلا استثنا استرس داشتن... جیمین که اگر یکم دیگه به تکون دادن پاهاش ادامه میداد قطعا از رو صندلی میوفتاد پایین..
-بسیار خب آقایون نظر ما اینه...
شما در ازمون پذیرش این کمپانی قبول شدید میتونید برید برای هماهنگی های بیشتر بهتون پیام داده میشه!

هرچهار تاشون با چهره ای خونسرد از سالن اومدن بیرون
همین که درو پشت سرشون بستن جیمین از ذوق افتاد رو زمین... برق خوشحالی از چهره تک تکشون مشخص بود جین و جیهوپ دستشونو محکم بهم کوبیدن و تو هوا پریدن و تهیونگم پایین لباسشو تو دستاش فشار میداد و میخندید یهو همشون از حرکت و هیاهو دست کشیدن و با تعجب به خندیدن تهیونگ خیره شدن که شاید اولین باری بود که میدیدن میخنده...
جیمین بغض کرده بود تو اون جمع تنها کسی بود که خندیدن تهیونگو قبلا دیده بود و این دلتنگ ترش میکرد.
بدون هیچ دلیلی همشون بلند شدن رفتن سمته تِه و محکم همو بغل کردن که پسر با صدایی که داشت بینه کته به اصطلاح رسمیه جین خفه میشد گفت :
+ممنونم بچه ها م.. ممنونم..ولی میشه ولم کنید؟

-ما از تو ممنونیم اگه تو نبودی هیچوقت اینجا نبودیم
جیمین گفت.

بالاخره از بغله هم اومدن بیرون و به سمته دره خروجی به راه افتادن ک همگی نظرشون به پیشنهاد جیهوپ جمع شد
-کسی رستوران خوب میشناسه؟ امروز همه مهمون منن!

𝙙𝙚𝙟𝙖 𝙫𝙪Where stories live. Discover now