part ²⁰

5.8K 1.4K 219
                                    

سوهیون معلم بیهوشش رو روی تخت گذاشت و با پتو بدن در هم جمع شده و لرزونش رو پوشوند.

چراغ خواب روشن کنار تخت رو خواموش کرد و بی
صدا در رو پشت سرش اتاق بست.

-سوهیون...

به طرف پدرش که با یه صورت ناراضی دست به سینه کنار مادر نگرانش ایستاده بود و با ابروهای در هم کشیده نگاش می کرد،برگشت.

-چه اتفاقی افتاده؟چرا ساعت یک شب آقای بیون رو
بیهوش توی بغلت به خونه اوردی؟

دانگ هی پرسید و منتظر نگاش کرد.
برای سوهیون نگران بود،پسر سر به هواش که مشکل
درست می کرد و خودشو تو دردسر می انداخت.

سوهیون آب دهنشو قورت داد.

-براتون توضیح میدم.
گفت و پشت سر شین یانگ که به سمت اتاق کارش
حرکت می کرد راه افتاد.
-توضیح بده،می شنوم...

شین یانگ گفت و روی صندلی پشت میز بزرگش که از جنس ماهگون بود،نشست.

سوهیون لباشو جوید.
باید توضیح می داد اما چطور؟

به پدرش می گفت که اینکه برای درس خوندن به خونه ی یکی از دوستاش رفته چیزی به جز یه دروغ مسخره نیست و با وجود اینکه منعش کرده بود بازم سر از کلاب در اورده؟!

مطمئن بود که واکنش خوبی نشون نمیده و کوچیکترین تنبیه ش مسدود کردن کارت های اعتباری عزیزش یا گرفتن موتور دوست داشتنی شه.

_سوهیون نمی خوای بهمون جواب بدی؟
مادرش با لحن ملایمتری نسبت به پدرش پرسید اما خیلی راحت می شد ناراحتی و اضطرابشو از رایحه ی شیرینش که رو به تندی و کمی تلخی می زد رو متوجه شد.

انگشتای بلند دستاشو توی هم گره زد.
احتمالشو می داد که پدر و مادرش بوی الکل و سیگاری که روی بدنش باقی مونده بود رو تا حالا متوجه شده بودند،دروغ نه تنها دیگه فایده ی نداشت بلکه همه چیز رو بدتر می کرد و پدرشو عصبانیتر.

-امشب که به کلاب رفته بودم...
شین یانگ با شنیدن کلمه ی بار یه نفس صدا دار کشید و سوهیون بعد از چند ثانیه مکث ادامه داد.

-آقای بیونو دیدم که...

مادرش حرفشو قطع کرد.
-خدای من نگو که باهاش خوابیدی و بدون اینکه خودش بخواد،مارکش کردی؟برای همینه که بیهوش شده؟منم وقتی شین یانگ مارکم کرد بیهوش شده بودم.

سوهیون چشماشو بست و یه نفس عمیق کشید.
مادرش در موردش چه فکری می کرد؟
اون هر چیزیم باشه و هر کاریم کرده باشه،اینقدر کثیف نبود که مثل اون آلفاهای حیوون صفت یه امگای بیچاره بدون شناخت و بی اجازش مارک کنه.
-نه مامان،نه باهاش خوابیدم و نه مارکش کردم...یه نفر سعی داشت...
شاید معلمش نمی خواست که والدین شاگردش چیزی در مورد این اتفاق بدوند.
باید بهشون می گفت؟

"ugly beta" __chanbaekDär berättelser lever. Upptäck nu