part ²

6.5K 1.4K 256
                                    


چانیول از روی صندلیش بلند شد و انگشت فاکشو به بکهیون نشون داد.
-خواب؟!همین که چهره ی کریه و زشت تو رو تو طول روز می بینم برام کافیه!
صورتشو با انزجار جمع کرد و اونجا رو ترک کرد.

جونگین لبخند عذرخواهانه ی زد و سینی غذای دست نزده ی دوستشو همراه سینی خودش برداشت و دنبال چانیول راه افتاد.

-واقعا ازت متنفره.
تهیون با تعجب گفت وبا چشمای آرایش کرده اش به بکهیون که با بی اعتنایی از آب گازدار دوستش می نوشید،زل زد.
-میدونم،به هرحال پارک چانیول اولین نفری نیست که این حسو داره.

کیونگسو با چشمای درشت آبی رنگش یکی از نگاه های ترسناک مخصوص خودش رو به پسر کوچیکتر انداخت و با خشونت بطری آبشو از دستش کشید.
-توی دبیرستانم تقریبا همه ی مدرسه به جز من ازت متنفر بودن،منم سعی می کردم زیاد ازت متنفر نباشم که فکر کنم با کارایی که می کنی،تمام تلاشام ناموفق بودن!

بکهیون ناله ای کرد.
-تو دیگه چرا؟از وقتی که دبیرستان بودیم تمام تکالیفتو من انجام میدم!

کیونگسو با لحن جدی ای گفت:دلیلش خیلی واضحه،من امگام و با یه آلفا قرار میزارم،اما تو از امگاها و آلفاها متنفری و مسخرشون می کنی...فکر کنم عمر این دوستی به پایان رسیده باشه بیون.

-باشه پس پروژه ات رو هم خودت انجام بده آقای دو.
بکهیون گفت و باعث شد کیونگسوی که از روی صندلیش بلند شده بود،سرجاش بشینه.
-تصمیمم عوض شد دوست من،تو بدون من خیلی تنها میشی،نمی تونم باهات این کارو کنم.

بکهیون پوزخند.
-اصلا هم نفهمیدم به خاطر پروژه ات با من موندی.
کیونگسو دستشو دور گردن دوست بتاش انداخت.

-نظری ندارم در مورد چی حرف می زنی!
تهیون با انگشت به کیونگسو اشاره کرد.
-بکهیون تو می خوای پروژه ی کیونگسو رو انجام بدی؟!
اونوقت حتی نمی خوای به دوست دخترت توی پروژهاش یه کمک کوچیک بدی؟من فکر می کردم دوسم داری!

به کیونگسو که با صورت جمع شده بهش زل زده بود،چشم غره رفت.
-یه کمک کوچیک می خوای یا اینکه کل پروژه ات رو انجام بده!

-چه فرقی به حال تو داره؟پروژه ی تو رو هم که انجام میده!
تهیون به کیونگسوی که اخم کرده بود و چپ چپ نگاش می کرد،گفت.

بکهیون آروم دستاشو بهم زد تا اون دو نفرو ساکت کنه.
-بسه،ازهر دوتونو انجام میدم.

دوست دخترش لبخند بزرگی زد و ابروهاشو برای امگای چشم درشت کنارش بالا انداخت.
به دوست و دوست دخترش نگاه کرد و سرشو با تاسف برای خودش تکون داد.

-چقدرهمه برای خودم دوسم دارن،اصلا هم قصد سواستفاده ندارن.
به خودش کنایه زد و با آهی بلند به سقف سفید تریا زل زد.
اگه از تنها شدن نمی ترسید وقتشو برای انجام دادن تکالیف اون دو نفر تلف نمی کرد.

"ugly beta" __chanbaekWhere stories live. Discover now