part³³

6.2K 1.3K 290
                                    

(من موزیک بالا رو خیلی دوست دارم😍)
_____________________

بکهیون لپاش گل انداخت.
-چی کار می کنی پارک؟هوس مردن کردی؟
جیغ کشید و چانیول یکی از ابروهاش رو با شیطنت بالا انداخت.
-گفتم که میخوام بخورمت.
نیشخندی زد و لباشو دور دیک کوچیک بکهیون که به شکمش چسبیده بود و ازش پیریکام چکه می کرد چسبوند.

زبونش رو دورش کشید و ناله ی پسر کوچیکتر رو بلند کرد.
-اوه فاک چانیول...
چشماش از لذت چپ شد.
درسته که قبلا هم سکس داشت اما این اولین باری بود که یه نفر براش دیکش رو ساک می زد.
واقعا که تجربه ی خوبی بود.

با مک محکمی که چانیول به سر دیکش زد لب پایینیش رو با دندون محکم گاز گرفت.
لعنت بهش...
خیلی خوب و لذتش از توان بکهیون بیشتر بود.
چانیول بالزهای بکهیون رو ماساژ داد و با شدت بیشتری
به کارش ادامه.
-اهههه...شت...
امگا ناله ش رو آزاد کرد و آلفا از صداش لذت برد.
-اوه...خیلی خوبه...
با صدای لرزونی گفت و پاهاش شروع به لرزیدن کرد.
بدن اینکه خبر بده کامش رو تو دهن چانیول خالی کرد و صورت پسر بزرگتر با انزجار جمع شد.
مایع توی دهنش با چندش روی زمین خالی کرد و چشم غره ی که به بکهیون رفت.

-حداقل قبل از اومدنت یه چیزی می گفتی بک.
بکهیون با پر رویی چشماش رو چرخوند.
-حالا مگه چی شده؟فقط یکم کام بود دیگه!ازش لذت ببر...
با موج شدیدی از لذت که توی بدنش حرفش قطع شد و نفس تو گلوش گیر کرد.
لعنتی...
حالش خیلی بدتر شده بود،دمای بدنش نسبت به قبل چند درجه بالاتر رفته بود و روان کننده ی بیشتری از حفره ش ترشح می شد.
مثل اینکه اون یه پیش زمینه بود و هیت کوفتیش تازه از الان داشت شروع می شد.
فاک...

فاک به کارما...

اون جنده ی عقده ای حتی اجازه نداده بود حرفش کامل از دهنش دربیاد که با یه لبخند ملیح خود نمایی کرده بود.
-پارک...اههه...
بکهیون با صدای لرزونی آلفا که با نگرانی نگاش می
کرد رو صدا زد.
-چی شده؟حالت خوب نیست؟
چانیول پرسید اما با شدت گرفتن فرمونای امگا زیر بینیش جوابش رو گرفت.
نفس عمیقی کشید،رایحه ی شیرین امگا رو وارد ریه
هاش کرد و به خاطر شدتش به سرفه افتاد.
فرمونای بکهیون تو عمارت خانواده ی هان هم زیاد و دیکش رو سخت کرده بوداما این...
این واقعا غیر قابل مقاومت بود و غریزش رو بیدار می کرد.

-چانیول... بدنم داره میسوزه...
بکهیون با چشمای اشکی پاپی شکل و مظلومش که اصلا بهش نمیومد تو چشمای مشکی رنگش خیره شد و لبای صورتی رنگش که به خاطر بوسه چند دقیقه ی قبلشون ورم کرده بود رو روی هم فشار داد و برای خنک کردن خودش دستش رو روی بدن برهنه ی خیس از عرقش کشید.

چانیول آب دهنش رو قورت داد و لبش رو با زبونش
خیس کرد.
- درد می کنه...
امگا به خودش گفت و اما صدای شکسته اش از گوش آلفا دور نموند.
تو چشمای چانیول که کنار تخت ایستاده بود،دیکش سخت تر از قبل شده بود و جلوی باکسرش با پیرکام خیس کرده بود،زل زد و بدون هیچ خجالتی دیکش رو تو دستای کوچکیش گرفت و سرعت بالا و پایینش کرد.
-اههههه...

"ugly beta" __chanbaekWaar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu