در یخچالو باز کرد و برای سیر کردن شکم گرسنش توش سرک کشید.
به جز یه بطری آب و یه دونه سیب که می شد ذرات سبز کپک که پوشونده بودنش رو تشخیص داد،همه چیز حتی سیب زمینی و پیازهای کشوی آخر و اون خیارهایی که ازشون متنفر بود هم متعلق به لوهان بود.

یکی از کاپ کیکایی که براشون جون می داد و لوهان چندان علاقه ای بهشون نشون نمی داد رو برداشت و گاز زد.
به خاطر طعم خوبش با لذت ناله کرد.
اون کاپ کیک لعنتی،مزه ی بهشت می داد!
با هر گازی که به کاپ کیکش می زد،ایده ی پیدا کردن یه دوست پسر پولدار مثل سهون که حتی یخچالتو هم پر کنه،مقابل چشماش پررنگ تر می شد.
با این صورت خوشگل،کیوت و اندام خوبش،پیدا کردنش نباید چندان سخت باشه.
اما فاک!
اون یه پسر استریت کاملا تاپ بود.
یه پسر استریت با پسرای دیگه قرار نمیذاره،این آدمو گی می کنه.
به خودش گفت.
با صداهایی که چندبار از اتاق خواب همخونش به گوشش خورده بود،
متوجه شده بود که لوهان یه باتمه،یکی از اون مطعیاش که توی تخت،پارتنرشونو ددی صدا میزنن.
البته چیز عجیبی نبود،همه ی امگاها کنترلو دست
پارتنرشون می دادن.
از اونجایی که باتم نبود و نمی تونست هم باشه،این ایده کاملا خط می خورد.
با صدای نوتفیکیشن گوشیش به خودش اومد.
قفل صفحه رو باز کرد و پیامی که تنها سونبه ی مورد
علاقش،لی جون سوک فرستاده بود رو خوند.

جون سوک سونبه:هی بکهیونی برات یه خبر خوب دارم!
دیگه از کارای پاره وقتت استعفا بده که سونبه جونت برات یه شغل پردرآمد پیدا کرده!
اونم معلم ریاضی یه بچه پولدار!
اگه می خوایش بهم پیام بده می دونی که هیونا هم تو نوبته.

جون سوک سونبه آدم فوق العاده ی بود.
برخالف بقیه که باهاش دشمنی می کردند،بهش مهربونی می کرد و هواشو داشت.
حتی شغلش تو کتاب فروشی که چند ماه پیش بسته شده بود و حقوق خوبی هم ازش می گرفتو،اون پیدا کرده بود.

بکهیون:خیلی ممنونم سونبه نیم!چطور می تونم همچین شغل خوبی رو رد کنم واقعا بهش احتیاج داشتم.

نسبت به کار توی سوپر مارکت و پمپ بنزین،این شغل واقعا حرف نداشت و پادشاهی محسوب می شد.
تدریس ریاضی به یه بچه!
دیگه پروژه ی راهب شدن،دوست پسر پولدار و
هاوایی،کاملا منتفی شد.

جونگ سوک سونبه:قابلتو نداشت هوبه.
جزئیاتو فردا تو تریای دانشگاه بهت می گم،
البته به شرط اینکه ناهارمو تو بخری!

تریای دانشگاه؟
هنوز برای دانشگاه رفتن آماده نبود،نمی تونست با حرف و نگاه های دانشجوهای دیگه رو به رو بشه و کنار بیاد.
علاوه بر اون دکتر هم بهش گفته بود تا هیتشو به طور کامل نگذرونده،نزدیک هیچ آلفایی نشه،
در حالی که هنوز هیت هم نشده بود و زمان دقیقش هم مشخص نبود!
بکهیون:حتما سونبه،فردا ناهار مهمون من.
یه گاز به کاپ کیکش زد و با بی میلی تایپ کرد.
هیونا هم مثل خودش یه دانشجوی فقیر بود که کارای پاره وقت زیادی انجام می داد.
اگه نمی رفت،این شغلو از دستش در می اورد.

"ugly beta" __chanbaekWhere stories live. Discover now