15

130 28 35
                                    

د.ا.ن زین

هوا داره تاریک می شه و لیام هنوز از چادر بیرون نیومده . البته که من عادت دارم . جلسه های اونا حتی از ابد هم بیشتر طول می کشه .

به آب رودخونه نگاه می کنم . یاد تک تک خاطراتی می افتم که مثل همین آب ازمون رد شدن .

به روزی که لیام به شهر ما اومده بود تا دشمن رو بیرون کنه
به روزی که تیر خورد
به روزی که برای درمان به خونه ما اومد
به روزی که همو دیدیم
به روزی که برای اولین بار گفت دوستت دارم
به ازدواجمون
به اولین روزی که لویی دیدم . اون همش از هری حرف می زد .
به روزی که ازدواج کردن
به خاطرات شیرینی که من و لیام توی اورلئان ( یکی از شهر های فرانسه ) ساخته بودیم
به روزی که خبر فوت لویی رو بهمون دادن
به .....

رشته افکارم پاره شد وقتی دست و پا زدن چیزی رو توی رودخونه حس کردم
سرم رو نزدیک تر بردم
اون ..... اون نایل بود !
- نااااااااااایل

پریدم توی رودخونه تا بتونم بگیرمش . جریان آب خیلی تند بود . دستم رو جلو بردم و شاخه درختی که کنار رودخونه بود رو گرفتم . دست دیگم رو باز کردم تا نایل رو که داشت با جریان اب می اومد بگیرم .
با نزدیک تر شدنش تمرکزم رو بیشتر کردم . کمی به جلو خم شدم ولی با صدای شکستن شاخه دنیا جلوی چشم سیاه شد .

..........

د.ا.ن هری

- هوم . حالا می فهمم چرا لویی انقدر ازت خوشش می اومد
جک ابروهاش رو بالا انداخت
- کارم اینه
سپس کمی روی میز خم شد
- این نقشه مو لا درزش نمی ره

هری یه بار دیگه به نقشه ای که روی میز بود ، نگاه کرد . جک به صحبتش ادامه داد

- ساعت 9 شب . بهترین موقع برای اجراش 9 شبه . اون موقع بیشتر مردم دارن می رن بیرون برای شام . خیابون ها شلوغ می شه و می تونیم راحت مخفی شیم . در ضمن بخاطر تاریک بودن هوا می تونیم سریع تر فرار کنیم .

- دوشنبه ، ساعت 9 شب ......
و این خاطرات بودن که تنها با یک جمله به سرعت از جلوی چشم هری رد می شدند

.......

د.ا.ن لیام

- چاره ای نداریم باید لشکر کشی کنیم
عصبانی مشت هامو روی میز کوبیدم
- لشکر کشی ؟ ما حتی فرمانده هم نداریم

سکوت فضای بینمون رو پر کرد . فرانسه رسما از بین رفته بود و حمله ما اخرین شانس برای نجاتش بود . اما حمله بدون فرمانده و نیروی نظامی امکان پذیر نیست . فقط اگه جک اینجا بود ........

جک ! خودشه!
بشکنی زدم و از روی صندلی بلند شدم
- جک !
- جک ؟

- اره جک . من می دونم اون کجاست پس اگه تماما در حرکت باشیم می تونیم روز دوشنبه بهشون برسیم
نگاهای بی حس رو روی خودم حس کردم اما طولی نکشید که اون نگاها منو تحسین کنند
- این عالیه ! اینطوری ما می تونیم فرانسه رو پس بگیریم

World War IWhere stories live. Discover now