part8

857 125 89
                                    

یک ماه از مدرسه و همچنین دوستیش با یونگجا گذشته بود .
این مدت خیلی باهم صمیمی شده بودن.

این چند وقته ک از مدرسه ها گذشته بود تونسته بود خیلی از عادت ها و علایق یونگجا رو بفهمه.

یکی از اونا این بود ک بعضی وقتا  زنگ تفریح لب پنجره می نشست و پاهاشو رو به بیرون پنجره آویزون میکرد و هدفون به گوش آهنگ گوش میداد و با اینکه آقای کیم (ناظم)چندین بار بهش تذکر داده بود ولی اون حرفای آقای کیم رو به هیچ جاش نمیگرفت و کار خودشو میکرد .

چیز دیگه ای هم ک فهمیده بود این بود ک یونگجا بیییییش از حد شیطون و بیخیال و البته کرمه

یک روز هم نمیشه ک کرم نریزه

بیشتر هم معلمارو مورد عنایت قرار میده

و همه از دستش شکارن و همیشه هم دم دفتر پلاسه

خوب البته باید بگم ک جونگ‌کوک هم بعضی موقع ها باهاش همکاری میکردو شریک جرماش میشد

اولای دوستیشون که بود جونگ کوک فکر میکرد یونگجا هم مثل همه ی دخترا روحیش لطیف و ضعیفه ولی وقتی یک‌روز دعوا و کتک کاریه یونگجارو با پسرای قلدر مدرسه و سال بالایی دید ، که چطوری یه تنه همشونو میزنه کلا اون نظریه قبلشو ریز ریز کرد و بعد هم آتیشش زد و به دست باد سپرد .

یکی دیگه از عادتای عجیبش این بود که یه شلوارک که یه زره کوتاهتر از دامنش بود رو زیر دامنش میپوشید .

و وقتیم که جونگ کوک ازش پرسیده بود چرا اینکارو میکنی گفته بود موقعی که میخوام از دیوار مدرسه بالا برم و فرار کنم اگه کسی تو اون وضعیت منو دید حیثیتم به فاک نره یا اگه داشتم با بچه های مدرسه کتک کاری میکردم اگه لگدی انداختم دامنم بالا نره.

یونگجا هیچ وقت چیزی در رابطه با خانوادش نمیگفت

ولی بعضی موقع ها تو حرفاش میگفت که «آبوجی اینو گفته» «آبوجی اینکارو کرده»

یک‌بار هم گفت «یونگی لعنتی دیروز بخاطر اینکه در اتاق  خوابش خراب شده بود و باز نمیشد رو تخت من کپشو گذاشتو منم مجور شدم روی کاناپه بخوابم و تمام شب گردنم خشک شد »

ولی حرفی درباره مادرش نمیزد و البته جونگ‌کوک هم کنجکاوی نمیکرد

دیگه تقریبا همه مدرسه اکیپ دونفرشونو میشناختن.

تو این یک ماهی هم که گذشته بود به غیر از دوستیش با یونگجا خیلی اتفاقات دیگه هم افتاده بود

مثلا با جیمین خیلی صمیمی شده بود و همچنین جیمین و جینو با یونگجا آشنا کرده بود و باهم زیاد بیرون میرفتن

و مهم تر از همه اینکه بلاخره اون صاحاب خونه کنه جین و جیمین کار خودشو کرد و اسباب اساسیشونو به همراه خودشون شوت کرد بیرون !!

⛓• Cᴏᴜʀɪᴇʀ Oғ Dᴇᴀᴛʜ •⛓Where stories live. Discover now