*31*

1.7K 279 99
                                    

Larry pov

ن_این یه هفته و چند روز چطور گذشت خنگولا؟

ز_میشه گفت عالی بود!کلی جاهای باحال رفتیم.و بزار اضافه کنم که نصفشون به خوراکی ربط داشت!

ن_ای عنگلا!مگه نگفتم هرچی ربط به خوراکی داره به منم ربط داره؟چرا به من خبر ندادین؟

ز_از قصد خبر ندادیم.تازه الانم از قصد گفتم که دلت بسوزه!

به زبون‌درازی بانمکش خندیدم.امروز دهمین روزیه که زیام با من تو یه خونه زندگی میکنه!وقتی به این فکر میکنم که خیلی زود این ماه تموم‌میشه یه جورایی...دلم میگیره!

ن_پس اینجور که معلومه خوش گذشته...حالا چه برنامه ای برای امروز دارید؟

ز_منتظریم تو بری تا ما هم بریم خوش گذرونی!

ن_یعنی الان من مزاحمم؟یعنی الان پاشم برم؟یعنی الان...

_بسه نایل!ترمز بگیر، چه خبرته‌؟

نایل ساکت شد و منتظر به من نگاه کردم...از جام بلند شدم و سیبی از روی میز برداشتم.در همون حال به جفتشون نگاه کردم...

_زیام، امروز نایل مهمون ماست.حالا هم پاشین حاظر شین میخوایم بریم بیرون.

ن_ایول!

ز_ولی لری!من فکر کردم تنهایی میریم!

با لب و لوچه ی آیزون نگاهم کرد که یه لبخند مهربون بهش زدم.خم شدم و دوزانو مقابلش نشستم.سیبی که فقط دوگاز بهش زده بودم رو به طرفش گرفتم.

_عزیزم ما کلی وقت داریم تا تنها باشیم...در ضمن مطمعنم خوش می گذره!تازه میخواستم نظرتو...

حرفم تو گلوم خفه شد وقتی زیام سرش و جلو آورد و بدون اینکه از دستم سیب رو بگیره  از جایی که گاز زده بودمش گاز زد...آب دهنمو قورت دادم و سعی کردم یادم بیاد بقیه حرفم چی بود‌...

_اممم...نظرتو ...نظرتو درباره ی..اینکه..عاح..نظرتو درباره ی اینکه به عمو ها و باباهام هم خبر بدیم بپرسم!

با سرفه ی سریعی حرفمو تموم کردم و سیب رو به دستاش دادم و از کنارش بلند شدم..نفسمو بیرون دادم  و موهام رو از روی پیشونیم کنار زدم.چرا انقدر الکی الکی هول کردم؟قرار نیست بی جنبه بازی دربیاری لری!قرار نیست!اون فقط یه سیب و یه گاز و یه زیام ملوس بود!همین!

ز_باشه...پس زنگ بزن بهشون!

_خب من میرم حاظر شم!زیام تو هم سیبتو که خوردی بیا!

با استرس خندیدم و نگاهی به صورت نایل کردم که یه نیشخند بزرگ رو لب هاش خودنمایی می کرد.سرم رو به معنی "چیه؟"تکون دادم اما در جواب فقط شونه هاش رو بالا انداخت و چشمک ریزی زد.

خودم رو درگیر کاری های مشکوک  نایل نکردم و به سمت اتاق خواب حرکت کردم...و به همین خاطر زمزمه ی ریز نایل از گوشم دور موند..

《Unexpected Love~L.S/Z.M》Où les histoires vivent. Découvrez maintenant