chapter 85

280 28 2
                                    

#n_h:
قسمت 85    This is us
لیام: بچه ها آماده اید؟😊
هری: آره 😊
زین: گایی*دی ما رو انقدر پرسیدی برو یک سره کن کارو دیگه😐
لویی: من آماده نیستما مال من لیست درازیه😐
لیام: خلاصش کن😐
لویی: تازه اگر قرار باشه مهم هاشو بگم دو ورق آچار ميشه.اگر بخوام کلشو بگم دفتر صد برگ احتیاج دارم شرمنده😐
لیام: 😒
زین: گورتو گم کن زودتر لیام حوصله ندارم😐
لیام میپرد جلوی همه و میکروفون رو میگیره
لیام: ببخشید یک چند لحظه...
همه ساکت میشن و سمتش برمیگردن
لیام: زیاد وقتتون رو نمیگیرم.فقط خواستم بگم من و دوستام به مناسبت تولد نایل یک اعتراف نامه براش آماده کردیم که میخوایم اینجا بگیم!
لیام اشاره به بقیه!
پسرا اومدن پیش لیام
نایل در حال خوردن زل زده بود به پسرا :|
لیام: اول خودم شروع میکنم☺اهممم*گلوشو صاف کرد!* نایل ميخواستم اعتراف کنم اون روزی که مک دونالد سفارش دادی و فکر کردی یادشون رفته برات بیارن در اصل آورده بودن اما چون من گشنم بود خوردم.خیلی معذرت میخوام😔
نایل:😍😢
لیام میکروفن رو پاس میدهد به هری
هری: نایل من اعتراف میکنم اون روز که از شماره ای برات پیام اومد که برنده ناندوز مجانی تا آخر عمرت شدی در اصل من بودم که اسمم رو تو گوشیت عوض کرده بودم و ببخشید که دو روز دپرس شدی دقای فهمیدی الکی بوده!😐
نایل:😯😍
هری: و همینطور اون من بودم که باهات س*کس چت داشتم و گفتم اسمم ناتالیاس😐ببخشید😐
نایل:😨
لیام: زین؟نوبت توئه😐
زین : نایل😎
نایل:😀
زین: الهی من فدا موها زردت بشم 😎
نایل:😍
زین: ببخشید که من انقدر خوشگلم که وقتی با هم بیرون میریم دختر ها محل سگ هم بهت نمیزارن و دور من میگردن.اما میدونی؟دست خودم نیست دیگه😎
نایل:😐
زین میکروفون رو شوت میکند سمت لویی
لویی رو به رو همه
ملت ساکت منتظر صحبت لویی
لویی: ...
نایل: ...
مردم : ...
لویی: تدی برت رو من پوکوندم،اون روزی که میخواستی بری سر قرار من ماشینتو پنچر کردم، اون شورتی که دوستش داشتی رو من پاره کردم،تو شامپوت من سفیده تخم مرغ ریختم،پشت شلوارت من تو خيابون آدامس چسبوندم،اون گوز تو مهمونی سلطنتی رو من دادم و انداختم گردن تو، تو خواب من موهاتو بیگودی پیچیدم،ناخون هاتو من لاک زدم، وقتی تو پارکینگ بودی من در رو قفل کردم و برق رو خاموش کردم دیگه همینا یادم بود نفسم گرفت😐
مردم : *دیدید نشون ميده همه ساکتن صدا جیرجیرک میاد؟ الان اونجا رو همونطور تصور کنید :| *
نایل:😦😦😦😦😦😦
لویی: اگر یادم اومد بعدا بقیشو ميگم خودافذ😐
لیام: مرسی از توجه همگی😐
پسرا رفتن پایین
زین: لویی؟دمت گرم دست من رو از پشت بستی😐

___________

چپتر بعد اخریه:"]

میدونم  خیلی دیر دیر آپ میکردم ولی امیدوارم از داستان لذت برده باشید:"]💝

Vote & comment🌷

🆔THIS is US🆔Where stories live. Discover now