chapter 64

302 30 3
                                    

قسمت 64     This is us   
لیام و لویی به جون تشک خشتک پار...ببخشید جاستین افتاده بودن
لویی: اوف عقده هام خالی شد چقدر حال میده 😎
زین: تمام زندگیم منتظر این فرصت بودم😎
لویی: به خاطر همین اومدی نه؟من تو رو میشناسم عنتر😐
زین:😎
وقتی عملیات تشک پاره کردن تموم شد زین و لویی شروع کردن به در آوردن اون پنبه های توش
لویی: وای خیلی حال میده😎
زین: مثل خر ذوق کردی😎
لویی: نه مثل گاو😎
بعد از در آوردن پنبه ها اون رو زیر تخت جاسازی کردن و تشک رو سر جاش گذاشتن و ملافه رو کشیدن روش
لویی: شب موقع خواب سقت (سغط؟سقط؟سغت؟😐) میشه😎
زین: عملیات بعد😎
زین سراغ دستشویی رفت
نایل امد بیرون : تموم شد بریم😊
زین: صبر کن😎
زین مسواک جاستین رو برداشت و سمت توالت فرنگی رفت و فرو کرد تو اب😷
بعد برگشت و گذاشت سرجاش
لویی: زین؟😐
زین: ها؟
لویی: از این کارا تا حالا با ما که نکردی؟😐
زین: تا دلت بخواد😈
لویی: ...
زین: ...
لویی: ...
زین: ...
لویی: ...
نایل: چی شد؟😯
لویی حمله به سمت دستشویی و بالا آوردن ناهار ظهر😐
زین:😈
نایل: به منم بگید چی شد؟😯
زین: هیچی مسواکاتون رو تو چاه توالت فرو کرده بودم😎
نایل:😐
زین: تازه این کمترینش بود😎
لویی با نعره : خفه شو...نمیخوام بقیشو بشنوم مردتیکه شترمرغ😠
زین: من میرم سراغ عملیات بعد😎
لویی: بری دیگه برنگردی😠
زین: سی یا😎(see ya)
لویی: بیا بریم نایل😡
نایل: من نفهميدم چی شد اما هر چی شد چیز خوبی نبود نه؟😯
لویی: خفه شو😡
نایل:😟
لویی و نایل برگشتن پیش بقیه
لیام: زین کو؟😐
لویی: جاستین کو؟
لیام: تلفنش زنگ خورد رفد
لویی: زین رفته به عملیات خرابکاری😡
هری: عملیات چی کاری؟😱
لویی: رفته برینه به زندگی جاسم فهمیدی؟😬
لیام: خدایا چرا شما آدم نمیشید😤
لویی: تازه بهش کمک کردم تشک جاستین رو جر وآجر کنیم😐
لیام:کجاست الان؟😡
لویی: رفت تو حی..
صدا از تو حیاط : عهههههههههههههههههههههه
لیام: چی شد؟😨
لویی: به گمانم زین بود😐
جاستین پرید تو حال : صدا چی بود؟😱
هری: زین رو کشتن😱
جاستین: کیا؟😱
نایل: توریست ها😱
لویی: توریست نیس خنگ تروریسته😐
نایل: نه من مطمئنم توریسته😱
لیام: زین کجاس؟😱
عهههههههههههههههههههههه ولن کن توله سگ مادر فاکررر
هری: اگر تا الان شک داشتید زینه حالا مطمئن باشید زینه😐
لیام: حیاتتون از کدوم وره؟
جاستین: از همون دری که وارد شدی😐
لیام: اهان😱
پسرا حمله به سمت در ورودی و و رو به رو شدن با صحنه دویدن زین با لباس های تیکه پاره وقتی یک سگ سیاه گنده دنبالش بود
جاستین: یادم رفت بهتون بگم متی از غریبه ها خوشش نمیاد😊
لیام: چه؟😨

🆔THIS is US🆔Where stories live. Discover now