chapter 28

405 35 1
                                    

قسمت 28  this is us

زین: چه فکری؟
لویی: پاچه ها شلوارشو داد بالا و رفت تو لگن رو پرتغال ایستاد!
*بعد نیم ساعت*
زین یک لیوان پرتغال به دست سمت لیام اومد
لیام: مرسی☺
زین: وظیفه بود جان تو😨
لیام: لویی کجاست؟
زین: رفت پ.....رفت یک جاشو بشوره الان میاد😨
لیام یکم از آب پرتغال خورد و بعد لیوان رو پایین آورد بهش نگاه کرد
لیام: یک مزه خاصی میده😞
زین: پرتغال خونی بوده
لیام یکم دیگه از آب پرتغال خورد
نایل هنوز کز کرده بود گوشه دیوار و تکون نميخورد
لیام: مرسی زین
لیام لیوان خالی رو روی میز گذاشت
زین: خواهش وظیفه بود جان تو😨
لویی برگشت و کنار زین ایستاد
لیام: هری چرا نیومد؟
تا این حرف لیام از دهنش بیرون اومد یکی زنگ در رو زد
لویی رفت در رو باز کرد و هری رو دید که دو تا پلاستیک به دست وارد شد
نایل: غذا😍
لیام:شما نطق باز کردی بالاخره؟😐
نایل دوباره تو گوشه دیوار فرو رفت: 😨
لیام:چی گرفتی هری؟
هری: خوراکی😍
لیام: نه بابا؟😐منظورم چی بود؟چی از خوراکی گرفتی😐
هری دو تا خوشه موز از تو پلاستکا در آورد
هری: موز😍
لیام:😦
زین:😦
لویی:😦
نایل:😦
هری:😍
لیام: مرده شور برده یک ساعته رفتی بیرون فقط موز گرفتی؟
هری دستشو برد تو پلاستیک و یک پلاستیک کوچکتر بیرون آورد : نه نوشیدنی هم سیب موز و شیرموز خریدم😊
لیام: ریدم دهنت😐
هری: چرا؟😦
زین: آخه گوزووو یک ساعته ما رو علاف گذاشتی بعد فقط موز گرفتی؟آخه موز غذاس؟😒
هری: خب چیکار کنم من فقط موز بلدم بگیرم.سنسور هام ناخودآگاه من رو سمت موز میکشن😐
لویی: از اول میدونستم باید نایل رو میفرستادیم.الان کل بازار رو خریده بود آورده بود😐
زین: خب حالا چیکار کنیم؟
لیام: فکر کنم باید موز به همراه سیب موز و شیرموز بخوریم😐

🆔THIS is US🆔Donde viven las historias. Descúbrelo ahora