Song: La La La - Sam Smith
#PRFdisaster Part 24
_خب پس نقشه از این قراره... گرفتی؟
زین اینو گفت و به جیسون چشم دوخت.
"این نقشه ای که کشیدی خیلی خطرناکه زین."
_کشتن یه آدم هم خطرناکه جیس.
"آخه... آخه تو توی دردسر میوفتی.. انجام دادن این کار خیلی سخته. ممکنه صدمه ببینی."
_دیگه هیچی برام مهم نیست. انجامش می دم.
جیسون نا امید شد و سمت کاغذ برگشت.
"خب پس.. من باید منتظرش بمونم؟"
_آره..
زین سمت نقشه خم شد و انگشتش رو روی اون خطوط مختلف که فهمیدنشون کار خیلی سختی بود، می کشید.
_تو اینجا توی این خیابون که تهش به یه روستای کوچیک می خوره منتظر می مونی.. من اونو دنبال خودم می کشونم و وقتی ازش دور شدم و ادگار رسید، می کشیش.
و خب وقتی فرار می کنم از جلوت رد می شم پس می فهمی که حالم خوبه... و خب.. اگرم رد نشدم بازم می فهمی چی شده.. اون موقع فقط به حرف نایل گوش کن، حله؟
جیسون آب دهنشو قورت داد و تو دلش گفت:
"کاشکی می شد مشکلات و نگرانی ها رو هم همینجوری قورت داد"
ولی نمی شد.. این واقعیت بود.
این یه کوه عظیم بود که دیر یا زود باید فتح اش می کردن.
و اگر آروم ازش بالا می رفتن،
سقوط می کردن!
"حله!"
بالاخره قبولش کرد و نقشه رو برداشت. تاه کرد و توی جیبش گذاشت و سعی کرد بهش فکر نکنه.
ولی این الان بزرگترین مشغله فکریش بود.
زین از جاش بلند شد و دستشو سمت جیسون دراز کرد.
_پس از فردا همه چی شروع می شه نه؟
جیسون آب دهنشو دوباره و دوباره قورت داد و دست زین رو محکم محکم گرفت و یکم تکون داد.
"آره.. و چند روز بعدش همه چی تموم می شه."
------
زین لباساشو عوض کرد و موهاشو سمت بالا هدایت کرد و توی آینه به خودش نگاه کلی ای انداخت.
به نظر خودش خوب بود.
یه شلوار مشکی با تیشرت سفید ساده که تضاد رنگ آشنایی با کت مشکیش ایجاد کرده بود.
تتو هاش خودنمایی می کردن و موهاش جلوه زیبایی به ظاهرش داده بود.
اون موهاشو دوست داشت.
ته ریشش صورت بی نقصشو جذاب تر کرده بود و دستبند های توی دستش ظاهر فانتزی تری به اون استایل ساده می داد.
آره! اون فوق العاده بود.
دستشو دوباره و دوباره روی ابروهاش کشید تا صافشون کنه. و بالاخره رضایت داد از جلوی آینه بیاد کنار و سوار ماشین فورد معروفش بشه.
همون فورد معروفی که دیشب هل گرل معروف رو شکست داد.
اوه حرف از رجینا شد... خب.. هیچکس نمی دونست اون میاد یا نه.
YOU ARE READING
Perfect Disaster (Z.M)
Fanfiction[ C O M P L E T E D ] اون مثل یه گرگ، توی جنگل تاریک شکارشو دنبال میکرد. هرچقدر که ادگار در دنبال کردن زین مهارت داشت زین هم در فرار کردن ماهر بود. اونا همو خنثی میکردن نه ادگار میتونست زین رو بگیره.... نه زین میتونست تا ابد فرار کنه..... pErFeCt dI...
