Part 11 - دوست قدیمی

679 98 54
                                    

#PRFdisaster Part 11

شیت! یعنی خودشه؟
چــــــــــقدر بزرگ شــــــــــده!
_این دیگه چه کوفتیه!!!؟
توی درب خشک شده بود و زمزمه کرد:
- هولی شیت!!!!

پین یهو وارد شد دستشو گذاشت روی شونه اون مرد قد بلند و هیکلی ای که من قبلا کاپ کیک صداش میکردم.
وقتی پنج سالمون بود....

لیام: آقایون ایشون هری استایلز هستن.. همکار جدیدتون.
نایل همینجوری که به هری زل زده بود و عینکشو میزاشت روی میز با حالت خیلی متعجبی زمزمه کرد
"آشنایی داریم"

پین زد به کمرش و به داخل هلش داد و از اتاق رفت بیرون.
هری درو بست و اومد وسط اتاق.
منو نایل از سر جامون بلند شدیم.

هری: بهم بگین که خودتونید....
یه لبخند گشاد اومد روی لبام.
رفتم جلو و اینقدر توی بغلم فشارش دادم که نزدیک بود خفه بشه.
نایل منو از بغل هری هل داد سمت میزم و پرید بغل هری.

_هووووووی یابو... افتادم روی میز!
همونجوری که بغل هری بود گفت
"خو به درک!"
_مرسی
"قابل نداشت."
هری خندید و از نایل جدا شد.
- باورم نمیشه خودتونید.

اون روز با اینکه من باید چند تا کار تحویل پین میدادم ولی یکسره داشتیم با هری گپ میزدیم.
اون خیلی بزرگ شده و کلی تتو داره و موهاشم بلند تر شدن.
صداش بم و مردونه شده و باید بگم شرط میبندم دختر ها عاشق صداشن.. مطمئنم!

پیرهن مردونه خاکستری ای پوشیده بود و دکمه هاشو تا بالا بسته بود و آستین هاشو بالا زده بود. کتش که موقع اومدن دستش بود رو پشت صندلیش انداخته بود و یاید بگم....
دقیییییقا اصل کاپ کیک همیشگی بود!
اصلا تغییر نکرده بود.

_بفرما نایل.. هری هم امروز اومده توی شرکت و کراوات نزده
"تو موقعیتت فرق داشت بی مدرک! باید میزدی!"
_زورگو!
"همینه که هست.."

_خببببب کاپ کیک! تو اینجا چیکار میکنی؟
'همان کاری که تو میکنی!'
_اوه چه کار جذابی!
'ممنان!'
خندیدیم و بالاخره با داد و هوار های نایل قبول کردم که اون نقشه های لعنتی رو بکشم.

و ور ور های نایلو تحمل کنم:
"درست بکش...
اون خطو صاف کن...
این چه وضع نقشه کشیدنه!؟
باید قبولت کنه اون سخت گیره!"
بالاخره ترکیدم:

_اهههههههه کشتی منو سخت گیره سخت گیره! من میکشم خواست خواست، نخواست نخواست! هی بیخ گوشم ور ور میکنه.
"خبــــــــــه حالا، صداتو بیار پایین الان فکر میکنن چی شده!"

با نقشه هایی که کشیده بودم بلند شدم و سمت درب حرکت کردم پچ پچشون و خنده هریو از پشت سرم شنیدم:
"اعصاب نزاشته برای منه بدبخت!"
'عین قدیما لج بازه!'
لبخند زدم و درو پشت سرم بستم و سمت آسانسور رفتم

دکمه طبقه اولو زدم و به منشی خبر دادم میخوام پین رو ببینم.
بعد از چند دقیقه اجازه داد برم تو.
انگار میخواد مریض ببینه!

Perfect Disaster (Z.M)Where stories live. Discover now