Part 15 - بازگشت

582 87 66
                                    

Song: Fashion - Lady Gaga

#PRFdisaster Part 15

د.ا.د زین:
مستر تاملینسون اومد جلو و با لبخند با مزه ای که باعث می شد چشم هاش بسته بشه گفت:

"از دیدنت خوش حالم زین. تعریف هاتو از هری شنیدم."

همه چیزش برعکس اسمشه.
_منم همینطور.. باعث افتخارمه که باهاتون آشنا شدم.
اخرین لبخندشو به من زد و سمت نایل رفت.

دستشو گرفت و به دست دیگه اش زد به شونه اش
"و همچنین تو نایل!"

چشمم به رجینا افتاد. اونم بهم نگاه کرد.
چشم هامو ریز کردم و نیشخند زدم. شونه هاشو بالا داد و دهنشو به معنی "چی شده؟" کج کرد.

گوشیمو از جیبم بیرون آوردم و پنهانی تکونش دادم تا فقط اون ببینه. و بعد با لب خوانی گفتم: "آنلاین باش"

سرشو تکون داد و هری همونجوری که مشغول حرف زدن با نایل و تاملینسون که انگار اسم کوچیکش لوییس بود؛ با شک بهمون نگاه کرد.

اول به رجینا و بعد به من.
شونه هامو با بیخیالی تکون دادم و رجینا نامحسوس زد زیر خنده.

می دونی، ما مجبور نیستیم کاراگاه بازی دراریم... ولی نمیدونم چرا دوست داشتم نامحسوس باشه.

خطاب به رجینا گفتم:
_پس BMW ات کو؟؟ این که لامبورگینیه.
با ابهت دخترونه خاصی گفت:
"یه ستاره فرمولا وان فقط یک ماشین نداره زین."

_اوه بله حق با شماست هل گرل جان! ستاره فرمولا وان.

لبخند زد و به ماشینش تکیه داد و با حالت جذابی غر زد:

"این احمقا چرا پول منو نمیدن لو؟ چقدر می خوان طولش بدن؟ علف زیر پاهام سبز شد."
لو: نمیدونم رجی... الان میان دیگه عجله ات چیه؟

خب باید بگم لوییس خیلی آدم باحالیه.. اصلا از باختش ناراحت نبود چون رجینا دوست جون جونیش بود.

لعنت بهم.. رجینا با خیلیا ارتباط داره و من با کشتنش اونو از همه‌شون میگیرم.

از هری.. از لوییس.. از خانواده اش.. از طرفدار هاش از جمله نایل...

از خودم.

فکرشو فعلا از سرم بیرون کردم.
وقتی که از طرفی داشتم برای قرار بعدی نقشه می کشیدم.

لعنت بهم... من خیلی عوضی ام.

خب خدا رو شکر امروز شنبه است و تعطیله! هوفففف دو روز از دست اون شرکت رسمی راحتیم.

روی تخت ولو بودم که نایل توی چهارچوب در اتاقم ظاهر شد و داد زد:

"صبح بخیرررررر برادر تنبل گرامی... بدو بلند شو صبحانه بخور."
همون جوری که روی اون یکی دستم چرخیدم و پتو رو روی سرم کشیدم گفتم:

Perfect Disaster (Z.M)Where stories live. Discover now