استیو
بنظر میاومد چیزی بیشتر از نیم ساعت گذشت وقتیکه کویین جت بالاخره روی سقف برج اونجر فرود اومد. استیو یه راست به سمت آسانسور، و بعد به سمت کارگاه تونی چند طبقه پایینتر دوید. تا اون موقع، اون به هر سناریوای تو ذهنش فکر کرده بود، چیزی که بهش فکر نکرده بود، اما، این بود که تونی راحت روی مبل کارگاه نشسته باشه. یه حوله روی سرش بود، درحالیکه بروس کنارش نشسته بود و داشت پاشو ماساژ میداد.فضا بوی اسطوخودس میداد، و استیو نمیتونست کامل تونی رو ببینه، اما خداروشکر، بنظر میاومد بدنش هیچ آسیبی ندیده.
بروس، اگرچه، خسته و لرزون بنظر میرسید، بیحواس به دستای خودش خیره شده بود که داشت دایره فرضیای رو به حالت ماساژ کف پای برهنه تونی میکشید.
"گایز؟" استیو صداشون کرد، به آرومی به طرفشون میرفت.
برای هر دوشون یه ثانیه طول کشید که ارتباط بین صدای استیو و اینکه یکی وارد کارگاه شده رو بفهمن، و احتمالا این خودش گویای این بود که چقدر حالشون سر جاش نبود. بروس یه دستشو به نشونه سلام تکون داد، درحالیکه تونی دستشو بالا آورد تا حوله رو از روی صورتش برداره اما وسط راه پشیمون شد.
"من خوبم،" تونی اعلام کرد، صداش بخاطر حوله فرق کرده بود.
"آره، قشنگ... معلومه خوبی،" استیو گفت، و با خستگی به سمتش رفت. "مسکن خوردی؟" اون پرسید و نگاه سوالیای به بروس کرد. یه شیشه روغن رو میز کنار مبل بود که استیو اونو بعد از اینکه بروس بارها بعد از اینکه از حالت هالک خارج میشد؛ شقیقههاش رو باهاش ماساژ میداد؛ شناخت. کنار اون یه بطری بزرگ ادویل بود.
بروس سرشو تکون داد. بعد لبخونی کرد 'از من نپرس'، و بعد به سادگی به ماساژش ادامه داد.
"باهام حرف بزن، تونی،" استیو گفت، درحالیکه کنار مبل، جلوی تونی زانو زد. از ذهنش گذشت که فقط همینجوری حوله رو از روی صورتش برداره، اما تصمیم گرفت اینکارو نکنه. "اینجا چه اتفاقی افتاده؟"
"روی دوباره آنلاین کردن جارویس کار کردیم،" تونی زیر حوله جواب داد. "برای این به اکسترمیس نیاز داشتم. وقتی که مزرعه رو ترک کردیم بهم برگشت، و... آلتران همه جای شبکه بود. پس وقتی فهمیدم داره با تو میجنگه، سعی کردم بهش حمله کنم، یا حواسشو پرت کنم، حداقل، و جواب داد. قشنگ حسابشو رسیدم. متوجه شدی؟"
استیو هومی کرد. "آره. متوجه شدیم. خیلی بهمون کمک کرد. حالا، حوله رو بردار."
یه مکث کوتاه شکل گرفت. "قیاقهم داغونه."
"برام مهم نیست، بذار ببینم."
یه ثانیه دیگه تو فکر گذشت، اما در نهایت تونی حوله رو پایین کشید، و بهش نگاه کرد. "بیا."
![](https://img.wattpad.com/cover/257777808-288-k272504.jpg)
YOU ARE READING
Say When Verse
FanfictionStory by ann2who available on ao3 چی میشد اگه استیو زودتر از اقیانوس نجات داده میشد؟ چی میشد اگه بجای نتاشا، به استیو این ماموریت داده میشد تا وقتیکه تونی داشت به آرومی بخاطر مسمومیت پالادیم میمرد؛ کمکش کنه؟ چی میشد اگه استیو هیچوقت هویت واقعیش رو...