تونی
با توجه به تعداد زیادی آدم که تو یه مکان کوچیک جمع شده بودن، سروصداشون باید بیش از حد میبود. اگرچه، آشپزخونه سم به طرز اذیتکنندهای ساکت بود.
کلینت و ثور مشغول خوردن پنکیکهایی که روشون سیروپ ریخته بودن، بودند، نتاشا از پنجره به بیرون خیره شده بود، و بروس- که الان یکی از شلوار و تیشرتهای سم رو پوشیده بود- در حال چک کردن زخم گلوله تونی وقتیکه اون منتظر بود تا چاییش سرد بشه بود. جاش خیلی سریع در حال خوب شدن بود و هیچ نشونهای از عفونت نداشت. واقعا اونقدرا هم عمیق نبود، و همشون میدونستن که اکسترمیس خیلی سریع جاشو خوب میکنه، اما هم بروس و هم استیو اصرار کرده بودن که چک کردنش برای اینکه عفونت نکرده باشه ضرری نداره.
سم به بروس گاز استریل و جعبه کمکهای اولیهش رو داد- قبل از اینکه بیحرف یه بسته یخ خشک به طرف استیو گرفت. استیو کوتاه سرشو تکون داد و بسته رو گرفت، گونه هاش واضحا قرمز شدن اما بسته رو روی دست کبودش گذاشت.
بعد از کاری که استیو با دیوار گاراژ سم کرد، اون و استیو آخرین نفری بودن که پشت میز غذاخوری نشسته بودن، و بعد از اون، همه تا چند لحظه در سکوت موندن، قبل از اینکه اون سکوت کم کم داشت تهدیدشون میکرد که می بلعتشون.
تونی قطعا هیچوقت طرفدار سکوت نبود؛ مخصوصا وقتیکه یه آلترنتیوِ آماده داشتن. برای اولین بار اما، یکی ازش جلو زد.
"پس، آه، تو ثوری،" سم گفت، و یه ناباوریِ آشنایی تو چهرهش بود وقتیکه ظاهر ثورو از نظر میگذروند: شنلش، زره ازگاردیش، چکشش، همه اینجا بودن. تونی واقعا نمیتونست سم رو برای ذل زدنش سرزنش کنه. اونا همشون قبلا تو این موقعیت بودن. "یعنی... خدای رعدوبرق،" سم ادامه داد. اون داشت تو آشپزخونه میچرخید، مواد اولیه چیزی رو جمع می کرد که تونی حدس میزد صبحانه بهتری از چیزی که تو این چندروزه خورده، است.
"آره،" ثور بین گاز زدناش گفت، لبخند راضیِ کوچیکی گوشه لباش بود.
سم سرشو تکون داد. بعد بیشتر سرشو تکون داد. "آره، البته،" اون گفت، برای لحظهای نگاهی به چکش کرد قبل از اینکه برگشت و کتری دیگهای روی اپن گذاشت.
"استیو بهمون گفته بود که تو خلبان نیروی هوایی بودی؟" بروس بعد از لحظهای گفت. اون تازه کارشو تموم کرده بود و یه بانداژ دور دست و بالاتنه تونی بسته بود و بعد فنجون قهوهای که سم بهش داد رو با لبخندی بین دستاش گرفت.
"یه جورایی،" سم با نیشخند کوچکی گفت. "من به عنوان امدادگر خدمت کردم."
"عراق؟" کلینت پرسید، اما سم به نشونه نه سرشو تکون داد.
"افغانستان."
تونی اخمی کرد. این براش آشنا بود. اون با اکترمیس به سرور نیروی هوایی متصل شد، فایل سم رو باز کرد. خیلی از فایلها پاک شده بود، اما باز کردن بکآپ کپیِ فایلها خیلی سخت نبود. سمیوئل تامس ویلسن، 36 ساله، تو هارلم بزرگ شده. نام پدر، پائل ویلسن. نام مادر، دارلین ویلسن. هر دو قبل از اینکه سم به سن بلوغ برسه فوت شدن. اون به عنوان یه امدادگر خدمت کرده بود، و برای دو سال با تیم نجات 58 کار کرده بود. اون و همکارش رایلی اولین خلبان های تستی برای... بالهای مکانیکی فالکن EXO-7 بودن.
YOU ARE READING
Say When Verse
FanfictionStory by ann2who available on ao3 چی میشد اگه استیو زودتر از اقیانوس نجات داده میشد؟ چی میشد اگه بجای نتاشا، به استیو این ماموریت داده میشد تا وقتیکه تونی داشت به آرومی بخاطر مسمومیت پالادیم میمرد؛ کمکش کنه؟ چی میشد اگه استیو هیچوقت هویت واقعیش رو...