شرط آپ: 25 ووت، 50+ کامنت
_____________________________
تونی
پپر دسته به سینه، درحالیکه محکم دستاشو به هم گره داده بود، صورتش خشمگین بود. این انرژی همینطور که به سرعت پای راستش رو تکون میداد از بدنش ساطع میشد. هر چند لحظه یه بار، چشماشو میبست و یه نفس عمیق میکشید و تو همین مواقع بود که تونی فکر میکرد شاید دیگه الان آروم شده باشه اما بعد پپر چشماشو باز میکرد یه نگاه بهش می انداخت و بعد همین پروسه رو دوباره از سر میگرفت.
"متاسفم،" تونی با کمی کلافگی گفت. نگاهی که با این حرف به چشمای سبز پپر اومد باعث شد تونی فکر کنه الانه که پپر چنگالش رو برداره و فرو کنه به بدن تونی. "واقعا هستم. اما بازم روی حرفی که زدم وایمیسم."
سر پپر با این حرف سریع به طرفش چرخید، و همینطور که شروع به صحبت کرد با هر کلمه، برای تاکید، دستشو روی میز میکوبید. "این در مورد چیزی که گفتی نیست. در مورد جوریه که گفتی!"
تونی نفس عمیقی کشید، دهنش رو باز کرد تا جواب بده اما پپر بهش اجازه نداد.
"نباید همچین کاری بکنی!"
تونی هوفی کرد. "تو به اندازه من میدونی که نمیتونیم بذاریم هیئت مدیره به ساخت اسلحه اصرار کنه. نه الان. نه الان که همش یه هفته با راهاندازی آرک ریاکتر فاصله داریم."
با این حرف، پپر چپ چپ نگاهش کرد و نفس عمیقی کشید. "من به موقعیتمون آگاهم، تونی. بهت گفتم، این درباره چیزی که گفتی-"
"اونا عصبانیم کردن!"
"پس بهشون اجازه نده عصبانیت کنن!"
تونی نفس عمیقی کشید. "پِپ، سوئیتهارت-"
"اوه، به من نگو سوئیتهارت. من مدیرعاملتم! من باید این شرکتو اداره کنم و نمیتونم اینکارو بکنم اگه قراره باشه تو پشت سر من همه چیزو به هم بریزی!"
تونی چشماشو تو حدقه چرخوند و به صندلیش تکیه داد. "ببین، من سعی کردم آرامشمو حفظ کنم، واقعا سعی کردم، اما نمیشد باهاشون با دلیل و منطق حرف زد. این تمام چیزیه که تو یه سال اخیر براش کار کردیم، و اگه اونا برنامهشون اینه که همه تصمیمایی که میگیریم رو رد کنن، در اینصورت من نمیتونم کار دیگهای بکنم به غیر از اینکه-"
"-به غیر از اینکه بهشون بگی میتونن اسلحههاشونو بردارن فرو کنن تو خودشون؟ واقعا جدی هستی؟!"
یه مکث سنگین شکل گرفت. تونی درحالیکه دوباره نگاهش رو بالا می آورد نفس عمیقی کشید. "اعتراف میکنم، شاید اینجا یکم زیادهروی کرده باشم، ولی... نمیتونم بذارم همه چیزایی که تو این سالا اینقدر براش تلاش کردیمو نابود کنن."
![](https://img.wattpad.com/cover/257777808-288-k272504.jpg)
YOU ARE READING
Say When Verse
FanfictionStory by ann2who available on ao3 چی میشد اگه استیو زودتر از اقیانوس نجات داده میشد؟ چی میشد اگه بجای نتاشا، به استیو این ماموریت داده میشد تا وقتیکه تونی داشت به آرومی بخاطر مسمومیت پالادیم میمرد؛ کمکش کنه؟ چی میشد اگه استیو هیچوقت هویت واقعیش رو...