امروز همراه جونگکوک کلاس داشت و دیرشون شده بود و تهیونگ؟
اون بدجوری لج کرده بود و شیطنتش گرفته بود.با ذوق به سمت طبقه پایین دوید تا جونگکوک نتونه شلوارش رو تنش کنه.
بلند خندید و باعث حرص خوردن جئون شد._ توله سگ مگه با تو نیستم؟
بیا اینجا تهیونگ سریع اینقدر ندو میخوری زمین.تهیونگ بدون توجه پشت مبل قایم شد و پاهاش رو داخل هودی یاسی رنگش قایم کرد.
و با ذوق به اونور مبل نگاه کردن تا از اومدن جئون خبر دار شه...چند دقیقه گذشته بود ولی خبری از جئون نبود با تعجب چهار دست و پا به اونور مبل حرکت کرد و به اینور و اونور نگاهی انداخت که گرفتار دست های جئون شد.
کوک ارکیدش رو بالا گرفت و شروع کرد به بوسیدنش.
_ حالا از دست من فرار میکنی اره اره؟؟تهیونگ بلند خندید و به یقه جئون چسبید تا نیوفته.
کوک لبخندی زد و شلوار نیم بگ پسر رو پاش کرد و به سمت اتاق رفت تا خودش حاضر بشه.بعد از ۱۰ دقیقه پایین اومد و تهیونگ رو درحالی که روی مبل مثلا خوابیده بود پیدا کرد.
ابرویی بالا انداخت و به طرفش حرکت کرد و به پلک های پسر که تکون میخورد نگاهی انداخت.خنده اش گرفته بود از ناشی بازی پسر!
توی بغلش بلندش کرد و به سمت بیرون حرکت کرد و توجهی به جیغ جیغ تهیونگ نکرد.ترک موتورش نشوندش و دست هاشو دو طرفش گذاشت و روی صورتش خم شد.
_ نازدونم؟تهیونگ با ناز و خجالت سرش رو پایین انداخت و با استیم های هودیش بازی کرد.
+جونم؟کوک لبخندی زد و گونه پسرش رو بوسید.
_ چرا اینقدر مقاومت میکنی تا بریم دانشگاه هوم؟
تو که خیلی دوست داشتی بریم.تهیونگ با اخم سرش رو بالا آورد و به کوک نگاهی انداخت و گفت:
+ چونکه....چونکه...من نمیتونم اونجا لمست کنم یا رو پات بشینم میره رو مخم فقطم باید با بقیه سر و کله بزنم.و با ناز سرش رو به چپ چرخوند و دست به سینه شد:
+توأم اصلا بهم توجه نمیکنی اونجا فقط با بقیه اکیپت میخندی آقا.جئون لبخندی به حسودی و لوس بودن پسرش زد و دو طرف صورتش رو با یک دست گرفت که باعث جلو اومدن لب های پسرک شد.
_ آخه من با تو چیکار کنم حسود کوچولو ها؟
تو بگو چشم من انجامش میدم.تهیونگ لبخندی زد که بامزگیش رو به رخ کشید.
+ حواست فقط به من باشه بعد میخوام قایمکی رو پات بشینم.جئون ابرویی بالا انداخت و سری به چپ و راست تکون داد.
_ نوچ نوچ خیلی لوست کردم آقای جئون کوچک.تهیونگ زبونی برای جئون درآورد و درست روی موتور نشست تا به سمت دانشگاه حرکت کنند.
به دانشگاه رسیدند و بعد از تاکید هایی که جئون بهش کرد به سمت کلاسشون حرکت کردند.
YOU ARE READING
"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"
Fanfictionخب میریم که داشته باشیم: یه پسر ۲۴ ساله و به شدت کیوت و ساده دلمون که به خاطر هوش بالاش موفق میشه موسیقی رو داخل دانشگاه تدریس کنه ولی دردسر همه جا هست و صد در صد برات مشکل ساز میشه. از اون طرف قلدر وحشی و زرنگی رو داریم که به خاطر شرایطش چندوقته تر...