"1"

2.8K 481 174
                                    

با آخرین ضربه دیکش رو بیرون کشید و با کمی مالش به عضو سختش کامش رو روی کاشی های سفید رنگ ریخت.

نفس نفس زنان به دبیر ریاضیشون که روی زمین از شدت ضعف افتاده بود نگاه کرد حقم داشت بالاخره بعد از ۲ راند سکس اونم توی همچین جای تنگ و نفس گیری کار هرکسی نبود، اون مرد ۳۴ ساله بدجوری روی مخش رفته بود و بالاخره بعد از ۲ ماه تونسته بود به فاکش بده و اون رو سر جاش بنشونه.

پوزخندی زد و دستی بر روی موهای قهوه ای رنگ مرد کشید و با یهویی کشیدن اون تار های قهوه ای سرش رو به سمت بالا گرفت.
_یک بار دیگه تکرار میکنم یک بار دیگه واسه من یا اکیپم شاخ و شونه بکشی یا بشینی توی اون دفتر تخمی تر از خودت کصشر بگی
روی صورت مرد خم شد و توفی روی صورتش انداخت.
_به همه میگم که جئون جانگ کوک توی دستشویی دانشگاه استاد لی رو بدجوری به فاک داده یا خلاصه تر بگم استاد لی زیر خواب منه!

مرد توی ۳۴ سال عمرش تا به حال اینجوری تحقیر نشده بود و این به مذاقش خوش نیومد.
اون مرد خوب از بقیه همکار هاش شنیده بود که این پسر خیلی وحشی و فاکبویه و ترتیب بچه های دانشگاه رو داده و حتی مدیر دانشگاه هم ازش حساب میبره ولی توجهی بهشون نکرده بود.
در واقع بماند که شایعه های زیادی از اینکه جئون استاد ها رو به فاک میده هم شنیده بود.

جئون موهای مرد رو ول کرد و بعد از بستن زیپش لگدی به پای راست مرد زد و بعد از درست کردن سر و روش به سمت بیرون رفت تا ببینه بعد از دوساعت تایم کدوم کلاسش رسیده.

با زنگ خوردن آلارم گوشیش اخمی کرد و با پرت کردن اون شی مزخرف که باعث بهم ریختن خواب و اعصابش شده بود به ادامه خوابش پرداخت.

بعد از حدود نیم ساعت که به خودش اومده بود به ساعت آبی رنگ روی دیوار نگاهی انداخت و با دیدن اینکه ساعت ۱۰ و نیم لبخندی زد و به اونور چرخید تا از خنک بودن بالش لذت ببره که یهو با یاد آوری روز اول کاریش جیغی کشید و سریعا بلند شد ولی پاش به ملفحه های روی تخت گیر کرد و با مخ زمین خورد.
بی توجه به حال و احوالش به سمت دستشویی دوید باید عجله میکرد.

درست نیم ساعت از تایم کلاس گذشته بود و بچه ها خوشحال بودن که استاد موسیقی جدیدشون نمیاد و راحت تر میتونن به غیبت هاشون درمورد کراشاشون که کراش ۸۰ درصدشون جئون بود برسن.

کسی از جئون البته به جز دوست های خودش خبری نداشت و خیلی کنجکاو بودن که تیپ امروز کراششون رو ببین و مخصوصا دراماهایی که پشت سرش در اومده رو بشنون.

تهیونگ با عجله خودش رو داخل کلاس انداخت و دست هاشو روی زانوهاش گذاشت و نفس نفس زد.
بچه ها نیم نگاهی با تعجب به تهیونگ انداختن و بعد از  گذشت چند دقیقه به حرفاشون ادامه دادن.

تهیونگ پوفی کشید و وسایلش رو روی میز گذاشت حدس میزد که بچه ها جدی نشمارنش پس سرفه مصلحتی کرد و توجه ها رو به خودش جلب کرد.

"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"Where stories live. Discover now