"4"

2.3K 364 151
                                    

جئون دستی به روی گردنش که جای گاز تهیونگ بود کشید و با پوزخند به تهیونگ زل زد.
_ یه فسقلی ...یه فسقلی آشنا!

تهیونگ استرس نگرفت.
اضطراب نداشت.
نمیترسید.
ناراحت نبود.
بلکه عصبی بود.

عصبی بود از حقارت پسر رو به روش که جرعت کرده بود پاشو بزاره تو خونش و همچین کاری انجام بده هیچ
جلوی جمع هم کصشر تفت بده و به تهیونگ زل بزنه و باعث شه نگاه ها به سمتش برگرده.

بچه هایی که اکثرا حواسشون بود که تقریبا میشد دو سوم کلاس نگاهشون رو به تهیونگ دادن و باعث معذب شدن پسر شدن.

تهیونگ گلویی صاف کرد و سعی کرد افسار کلاس رو در دست بگیره.
اون امثال جئون رو خوب می‌شناخت.
افرادی که اولش بازی میکنن و عاشقت میکنن و واسه خودشون یه تکیه گاه درست میکنن و بعدش؟
میرم دوراشونو با بقیه میزنن و لاشی بازیاشونو انجام میدن و هر وقت کم و کاستی داشتن میدونن که اونجایی و میان و عشقشون رو ازت میگیرن و بعدش خدافظ.

این آدم ها عشق رو توی همچین چیزی میدیدن.
عشق براشون یه کلمه بود!
بازی.
چیزی که تفریح کنن و تا وقتی دارنش قدرشو نمیدونستن این ادما گرگ صفت بودن وقتی چیزی رو از دست میدادن تازه قدرشو می‌فهمیدن.

+آقای جئون میشه شایعه های چرت و پرتت رو واسه خودت نگه داری؟
بچه ها سکوت کردن که جواب جئون رو بشنون ولی اون فقط با سکوت به استادش زل زده بود.
هنوز موقع پیاده کردن نقشه اش نبود هنوز زمانش نرسیده بود.

تهیونگ با دیدن سکوت جئون پوزخندی زد و شروع کرد به توضیح دادن قطعات گیتار.

۱۰ دقیقه به تموم شدن کلاس مونده بود که تهیونگ بچه ها رو آزاد کرد و اجازه خروج رو بهشون داد.
در کثری از دقیقه کلاس خالی شد و همه خارج شدن به جز دردسر بزرگ.

تهیونگ بدون توجه بهش درحال جمع کردن وسایلش بود که در کلاس به آرومی بسته شد.
سرش رو بالا آورد و نفس عمیقی کشید و بدون اینکه به سمت جئون برگرده پرسید:
+ چی میخوای جئون؟

کوک پوزخندی زد و قدم به قدم به تهیونگ نزدیک شد و درست پشت سرش ایستاد و دستش رو از پشت ستون فقراتش کشید و تا گردنش ادامه اش داد که باعث لرزش ریز تهیونگ شد.

_ میبینم زبون در آوردی استاد ، خیره ؟ خبریه بگو مام تو جریان باشیم.
تیهونگ پوفی کشید و به سمت جئون برگشت تا بتوپه بهش که باعث برخورد بدن هاشون بهمدیگه شد.

تهیونگ عصبی جئون رو به عقب هل داد و شاهد عقب رفتن جئون شد.
برای مکان بازی که برای خودش ایجاد کرده خوشحال شد و نفسی کشید.
+ اینقدر به من نچسب مارمولک عظیم الجثه اه.

جئون یا تعجب به بل بل زبونی پسر نگاه کرد.
_ چطوری با من اینطوری حرف میزنی تو فسقل؟
هیچکس تخم نداره تو چشام نگاه کنه تو واسم خط و نشونم میکشی؟
اوه اوه یادت رفته کی اینجا از اون یکی اتو داره؟

"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"Where stories live. Discover now