"5"

2.2K 340 50
                                    

جئون خودش رو کنار هوسوک انداخت و به نامجونی که با لبخند با گوشی سرگرم بود زل زد.
با مشت به پهلوی هوسوک کوبید که باعث شوکه شدن و ترس پسر شد.
با تعجب به اون دوتا خل دیوونه زل زد و بعد از گذشت چند دقیقه توجهی نکرد و گفت
_نام خیره؟
یه وان نایت دیگه یا عشق جدید؟

نامجون هل شده گوشی رو از دستش انداخت و به هوسوک و کوک که با تعجب بهش زل زده بودن نگاه کرد.
&کصشرا چیه میگی جئون!
کدوم عشق؟ کدوم کشک؟
یه ویدیو فان بود همین.

جئون سری تکون داد و ادای هیونگش رو در آورد.
_ اره اره یه ویدیو فاین بید هیمین.
منم خرم دوتا گوش بالا سرمه مگه نمیبینی؟
هیونگ هر کی رو خر کنی ما دوتا رو نمیتونی بگو ببینم کی تو قلبت آشیونه کرده؟
& همونی که تو رو کرده!

چند ثانیه سکوت شد و جئون با تعجب به هیونگش زل زده بود و بعد این صدای بلند خندیدن هوسوک بود که توی خونه اکو میشد.
*هیونگ..پارههههه...یکم ملیح تر میریدی بهش...وای وای

نامجون ابرویی بالا انداخت و با برداشتن گوشیش همینطور که سمت اتاقش می‌رفت بلند گفت:
&چیه اگر به نظرت کافی نیست بقیه مدفوع رو روی تو خالی کنم؟
و بعد این صدای خنده جئون بود که توی خونه پیچید.

هوسوک حرصی لگدی به پای جئون زد و فلش رو از کامپیوترش در آورد و روی سینه ی جئون انداخت و بهش توپید.

*پاشو ببینم گوسفند بزرگ دراز نکش کف خونه پارکتاش خراب میشه پاشو گمشو.
جئون در کسری از ثانیه بلند شد و به یه دستش تکیه داد و به هیونگ بی منطقش زل زد.
_مگه پوستم از اسیده برینم تو پارکت های خونه؟ چی میگی لعنتی از کی حرصی میرینی به من؟

هوسوک پوفی کشید و سرش رو به پشت مبل تکیه داد و گفت
*مگه نمیگفتی گوشی دختره رو هک کنم و فیلمه رو بردارم و بعدش پاکش کنم؟
پاک کردم دیگه فیلمم تو فلشه حالا شرت کم.

جئون ترجیح داد که چیزی نگه تا بیشتر از این افکار هوسوک رو بهم نریزه.
به سمت آشپزخونه رفت و بعد از سر کشیدن دو سوجویی که داخل یخچال بهش چشمک میزدن به سمت پذیرایی رفت.

کت چرمش رو از روی مبل برداشت و با ناراحتی به دوستش زل زد که  چشم هاش رو بسته بود و توی افکارش غرق بود.
درکش میکرد دوستش بدجوری عاشق بود.
عاشق دشمنشون!

اون نمی‌خواست پسر رو توی همچین شرایطی ببینه هرچی نباشه اون پسر دیگه جزوی از خانواده اش بود ، و یکی از افراد نزدیک زندگیش!
اون میخواست هر طور که شده زیر بال و پرش رو بگیره و نزاره چه اون چه نامجون صدمه ببینن!
با اینکه کوچک ترین فرد باند بود ولی شجاع ترین و جسور ترین صفت هم بهش اختصاص داده میشد...

به سمت جاکفشی رفت تا کفش هاش رو بپوشه تا سر به خونه شون بزنه تا غرغر های پدرش رو تحمل کنه هر چی نباشه اون یک ماه بود که به پدرش و خونه سر نزده بود و جئون؟
اونقدر هم سنگ دل نبود...

"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"Where stories live. Discover now