"13"

1.9K 269 208
                                    

تهیونگ با ناز و عشوه ای که داشت بله رو زمزمه کرد...
_ ارکیده ی سفید من؟
درو باز می‌کنی حرف بزنیم؟

تهیونگ نه بلندی گفت و پشت به در روی زمین نشست.
جئون خوب میدونست اون فسقلی دنبال چیه پس چی میشد اگر یکی از خواسته هاش رو برآورده میکرد ؟

_ارکیده من؟
جوجم؟
پیشی کوچولو ؟
با کوکیت قهری؟
اره اره ؟ میخوای نازتو بکشم ؟

تهیونگ خنده ذوق زده ای کرد و منتظر حرف های کوکیش موند.
_ولی من که مریضم دارم خسته میشم چیکار کنیم ارکیدم؟

تهیونگ با یادآوری زخم جئون زود بلند شد و در فندقی رنگ رو باز کرد و با نگرانی به جئون خیره شد.
ولی چند ثانیه نکشید که به دیوار کوبیده شد و لب هاشو اسیر لب هایی شد که چند روز پیش باعث عذاب کشیدنش بودند.

بعد از چند دقیقه که نفس های تهیونگ اروم تر شده بود ازش جدا شد و به صورت سرخ شده اش خیره شد که نفس نفس میزنه.

فاکی زیر لب گفت و زبونش رو روی لب های سرخ و باریکش کشید و به پسرکش زل زد.
اون چهره سکسی که نفس نفس میزنه.
اون سلیطه کوچولو که واسش رام شده بود.
بدجوری شیرین بود بدجوری.

لبخندی زد و با درد گرفتن جای بخیه اش هیسی زیر لب کشید و کمی روی صورت تهیونگ خم شد.
تهیونگ نگران از کمر کوکیش گرفت و به اتاق بردش و اروم روی تخت درازش کرد.
البته بماند که کوک کمی از وزنش رو روی پسر انداخته بود و رسما خودش بقیه راه رو رفته بود.

تهیونگ بعد از بستن در با اخم و دست به سینه روبه روی جئون وایساده بود و ازش توضیح میخواست.
_شکوفم میزاری توض...
+ نهههههه اول باید واسم توضیح بدی.
_ خب زندگی دارم میگم میزاری توضی....
+ حرفتو بزنننن

جئون به سیم آخر زد و با عصبانیت داد زد.
_ خب سلیطه نمیزاری حرفمو بزنممممم

تهیونگ که متوجه شده بود زیاده روی کرده سکوت کرد و بقیه حرف های پسر گوش سپرد.
بعد از توضیحات جئون و ناز کشیدن های مکرر بالاخره تهیونگ قانع شد و سکوت کرد.

تهیونگ با اخم و دست به سینه با فاصله از جئون نشسته بود و به پوزخند رو مخ کوکیش زل زده بود.
+اونجوری نخند.
_ چشم.
+ نگامم نکن.
_ چشم.
+ گمشو اصن.
_ چشم.

با فکری که به ذهنش رسید سرشو پایین انداخت و با بغضی که جدیدا هم خونه اش شده بود زمزمه کرد:
+ دوسم...داشته...باش.

جئون لبخند مهربونی زد و گفت:
_اونم چشم دیگه چی میخوای؟
دورت بگردم ارکیدم؟
+اوهوم.
_ میخوای عزیزت بکنم ، میخوای بشی عزیز کردم ؟
+ اوهوم.

جئون پوزخندی زد و گفت:
_ نه نشد دیگه.

تهیونگ با ترس سرش رو به شدت بالا برد و چهار دست و پا به سمت تخت رفت و از پایین به کوکیش زل زد.
+چ‌..چرا؟
کوک لبخندی زد و یکمی سعی کرد خودش رو بکشه بالا که باعث جیغ و داد عزیز کرده اش شد.

"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"Where stories live. Discover now