"7"

2K 336 74
                                    

بعد از وارد کردن شماره چند بوق خورد که صدای خواب آلود جئون توی گوشش پیچید.
اجازه صحبت به جئون نداد و تند تند وبا ترس گفت:
+ جونگکوک..کوک‌..توروخدا بیا بیا یکی سعی داره در باز کنه من میترسم!

جئون توجهی نکرد و فکر کرد باز هم اون مزاحم تلفنی های بیکارن ، پس گوشی رو قطع کرد و روی بالشش گذاشت و به ادامه خوابش پرداخت.
ولی بعد از چند دقیقه باز گوشی زنگ خورد و ایندفعه گوشی رو برداشت که طرف مقابل رو به فوش بکشه که
با صدای گریون تهیونگ مواجه شد.

+کوکی...هق.. توورخدا بیا اون...هیییی...
و گوشی قطع شد.
جونگکوک با شوک و عصبانیت از جاش بلند شد و لباس هاش رو به سرعت عوض کرد که باز هم گوشیش زنگ خورد.
خوشحال از اینکه تهیونگ باشه به سمت گوشی رفت ولی با دیدن اسم هیونگش بادش خالی شد.

به سمت موتورش حرکت کرد و با حرکت کردنش توی خیابون اصلی گوشی رو به ایرپادش وصل کرد و جواب هیونگش رو داد.

_چیه هیونگ سریع بگو!
نامجون با صدای بلند خیابون متوجه شد که کوک پشت موتوره پس تصمیم گرفت حرفش رو خلاصه کنه تا پسر رو اذیت نکنه.
&کوک نیم ساعت دیگه جلوی جواهر فروشی کیم باش می‌خوایم یه دستبرد کوچیک بزنیم...

جواهر فروشی کیم بزرگترین جواهر فروشی کره بود و دستبرد زدن بهش از دستبرد زدن به بانک مرکزی کره سخت تر بود و این ماموریت به شدت حیاطی بود و به مأموریت های دیگشون هم ارتباط داشت.

جئون با لایی رد کردن از بین دو کامیون به سرعتش اضافه کرد و گفت:
_قول نمیدم ولی باشه هیونگ.
و با قطع کردن گوشی سعی کرد هرچه سریع تر به خونه اون استاد دردسر ساز برسه.

نامجون با عصبانیت گوشی رو قطع کرد و روی مبل پرت کرد که توجه هوسوک رو به خودش جلب کرد.
*چی شده باز؟
نامجون دستی داخل موهاش کشید و گفت:
&من موندم این پسر کی دست از لاشی بازیاش میکشه هر دفعه یکی رو بازیچه می‌کنه باهاش حال می‌کنه بعد میفرستتش می‌ره.

هوسوک سری تکون داد و لیوان آبی رو به دست نامجون داد تا کمی فقط کمی عصبانیتش کمرنگ تر شه...
*هیونگ؟
مگه تو کوک رو نمیشناسی هوم؟
می‌ره طرفو بازیچه می‌کنه وقتی میبینه هیچ حسی نداره و مثل قبلیاس برمیگرده.
نامجون عصبی تر به سمت هوسوک برگشت
&تا کی میخواد انجامش بده هوسوک ؟ اونقدر کار واسه طرف انجام میده تا طرفو وابسته خودش کنه اونقدر حرفای قشنگ میزنه طرف فکر می‌کنه خبریه درسته کوک دوستمه ولی مگه طرف مقابل قلب نداره؟

هوسوک که دید حق با هیونگشه و نمیتونه بحث رو ادامه بده سری تکون داد و به سمت اتاق مخصوصش رفت تا دوربین های اون کمپانی رو هک کنه.

مرد چاقو رو زیر گلوی تهیونگ فشار داد و بیشتر به دیوار پشت سرش فشار داد.
° گفتم رمز اون گاوصندوق کوفتی چیه؟
تهیونگ نفس نفس میزد و به شدت ترسیده بود یه بار فقط یه بار به کوک امید بسته بود و اونم پودرش کرده بود.

"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang