"6"

2.1K 338 148
                                    

نگاه های شیطنت برانگیز جئون اونم سرکلاس بدجوری روی مخش بود و نمیزاشت درست تدریسش رو کنه.

با صدا شدنش توسط یکی از بچه ها حواسش جمع شد و به سمت پسر قد کوتاه رفت تا در نواختن گیتار کمکش کنه.

اولین سازی که قرار بود یاد بگیرن گیتار بود و کم‌کم بالاتر میرفتن ولی اول باید به اون جئون لعنتی یاد میداد که مثل آدم اون گیتار رو توی دستش بگیره.

بعد از اینکه اشتباهات سوهو رو درست کرد به سمت جئون رفت و با شدت گیتار رو از دستش گرفت و نزاشت به مسخره بازی با دوستاش ادامه بده!

_عه...استاددد این چه کاریه خیلی زشته نوچ نوچ
تهیونگ عصبی لبش رو گاز گرفت و ابرویی بالا انداخت.
+ وقتی مثل آدم گیتار رو دستت نگرفتی توقع داری ماچ و بوست کنم؟

جئون پوزخندی زد و به طور سکسی انگشتش رو گوشه لبش کشید.
_اوم...فکر بدیم نیستا
تهیونگ عصبی دندون قرچه ای کرد و گیتار رو درست توی آغوش جئون جا داد.
+بهتره مثل آدم این گیتار رو توی دستت بگیری و صدامو بلند نکنی همین الانشم کل بچه های کلاس زل زدن بهمون!

جئون پوزخندی زد و به بقیه که مثلا مشغول کارشون بودن ولی چشم هاشون اینور بود نگاهی انداخت و با صدای بلندی گفت:
_ استاد میشه گیتار من رو تنظیم کنید؟ حس میکنم یکم صدای گوشخراشی میده.

همین جمله کافی بود تا توجه های بیشتر بهشون جلب شه.
تهیونگ با عصبانیت گیتار رو گرفت و شروع کرد به کوک کردنش.
جئون دستی زیر چونش گذاشت و با لذت به رفتار های پسر نگاهی انداخت.

اون هیچ حسی به پسر نداشت هیچ حسی و فقط و فقط براش یه بازیچه بود تا حوصلش سر کلاس سر نره. دوست داشت اون پسر رو گیج و منگ کنه و کاری کنه که متوجه هیچی نشه.

طوری نگاهش کنه که انگار معشوقشه و عاشقشه ولی توی عمل؟ فقط یه دوست باشه.
درسته اون میخواست پسر رو توی دستش مثل یه خمیر ورز بده و بازی کنه.
و فقط فقط به خاطر اینکه حوصلش سر رفته بود و یه اب نمک بود نبود ، بود؟؟

تهیونگ متوجه نگاه های عجیب جئون شده بود ولی نمی‌خواست به روش بیاره.
معنی این نگاه ها چی بود؟
جئون باز داشت چه غلطی میکرد؟

پوفی کشید و بعد از درست کردن گیتار اون رو به جئون داد و در حد امکان ازش دور شد.
شده بهش نمره الکی میداد ولی زیاد نمیرفت سمتش و از دور مدیریتش میکرد.
ولی زهی خیال باطل اون پسر تخص تر از این حرفا بود و اگر تهیونگ سمتش نمیرفت اون میومد تا مغزش رو بیشتر از این بگاد.

کلاس تموم شده بود و همه یکی یکی از کلاس خارج شده بودن تهیونگ وسایلش جمع بود و منتظر بود کلاس خالی شه تا اون فیلم تخمی رو از جئون بگیره.
وقتی کلاس خالی شد به سمت پسر سرتقی که جدیدا شده بود بلای جونش رفت و بالا سرش ایستاد.

"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"Where stories live. Discover now