+خب خب سلام بچه ها.
من کیم تهیونگم استاد موسیقیتون و عذرمیخوام به خاطر تأخیری که داشتم یه سری کار ها پیش اومد و باعث بهم ریختن تایمم شد.
خب از این ها که بگذریم امیدوارم ترم خوبی رو پیش هم بگذرونیم و باهم دیگه مشکلی نداشته باشیم و مشکل هم نسازیم.
و من باهاتون فاصله سنی زیادی ندارم پس باهام راحت باشید.
سوالی هست؟

چه پسر و چه دختر فرقی نمی‌کرد همشون به تهیونگ زل زده بود با نیت ها و نظر های متفاوت و مختلف.
یک سری کراش زده بودن روی اون پسر ریز میزه و زیبا
و یک سری دیگه به فکر اذیت کردنش بودن
و دسته سوم؟
اون معتقد بودن که استاد موسیقی جدیدشون طعمه جدید جئون جانگ کوکه.

تهیونگ لبخند شیرینی زد.
اکثرا در مواقع زیاد به خاطر برونگرا بودنش راحت تر سر صحبت رو باز میکرد و ارتباط بهتری با دیگران می‌گرفت ولی به خاطر مهربون و یکدل بودنش اکثرا اذیت میشد و مورد تمسخر قرار می‌گرفت.

همین که خواست صحبتش رو ادامه بده یکی از دختر هایی که ردیف جلو نشسته بود و لباس زرشکی رنگ با شلوار جین پوشیده و رژ لب قرمزش استایلش رو کامل میکرد سوالی پرسید که باعث شده بقیه هم سر و صدا رو شروع کنند.

§استاد شما جئون جونگکوک رو میشناسید؟
. اوه بله استاد اون رو تاحالا دیدین ؟
~استاد نگید که نمی‌شناسید.
÷استاد واقعاً ندیدنش؟

تهیونگ کلافه به خاطر سر و صدای زیاد لبش رو گاز گرفت نباید اوضاع از کنترلش خارج میشد.
به خاطر اینکه همیشه خودش شیطنت میکرد و سر و صدا تولید میکرد و مخصوصا توی جمع دوستانش خودش بود که رشته کلام دستش بود الان به شدت کلافه بود چون سر و صدا از خودش نبود از دیگران بود!

دست هاش رو بهم کوبید و صدایی ایجاد کرد که باعث سکوت بقیه شد لبخند گرمی زد و شروع کرد دونه به دونه جواب دادن به سوالات.

_ اولا لطفا یکی یکی صحبت کنید بچه ها و
دوماً خیر نمی‌شناسم.

بچه های سکوت سنگینی کردن و به همدیگه نگاهی انداختن بهتر بود که استاد جدیدشون باهاشون خوب تا کنه وگرنه طعمه جدید پسر شر دانشگاهشونه.

تهیونگ خوبه ای از سکوت ایجاد شده زیر لب گفت و به حرف هاش ادامه داد.
+ خب چون روز اولمونه علاقه ای ندارم به درس دادن پس بهتره باهم آشنا شیم.
و سرگرم آشنا شدن با بچه ها شد.

از کنار دفتر مدیر ها گذشت تا به سمت کلاس درسش بره که خانم پارک رو دید.
اون یه جنده به تمام معنا بود که بعد از یک بار به فاک رفتن چندین برا درخواست به فاک رفتن از اون پسر رو داشت و حتی چندین بار وسط کلاس جلوی همه باهاش لاس زده بود و اینجوری افراد واقعا براش نفرت انگیز بودن.
افرادی که خودشون رو دست هرکسی میسپردین و اونقدر خودشون رو حقیر میشمردن که همچین کاری انجام بدن.

پوفی کشید و بدون در زادن وارد کلاس شد که پسر ریز جثه ای رو دید که پشت بهش در حال اروم کردن بچه ها بود.
این کدوم حروم زاده ای بود؟
توجهی ای نکرد و به سمت صندلیش حرکت کرد و روش نشست.
البته بهتره بگیم ولو شد و لم داد.
پاهاش رو به عرض شونش باز کرده و و سرش رو به پشتی صندلی تکیه داده بود.
بعد از یه سکس خسته کننده فقط استراحت میخواست تا اون سکس مزخرف از ذهن و جسمش پاک شه.

به از حدود چند دقیقه جسم کوچکی روی شونه اش قرار گرفت و شروع کرد به تکون دادنش.
البته بهتره بگیم اون جسم ریز تکون میخورد تا جئون.
کلافه چشم های سرخش رو باز کرد و به اون پسر بچه نگاهی انداخت.
نمیتونست منکر زیباییش بشه.
پوزخندی زد حتما یکی از تازه وارد ها بود که روش کراش زده بود و یا به خاطر اون به این دانشگاه انتقالی گرفته بود.
شاید میتونست با یه سکس با اون پسر بچه جسمش رو همچنین افکار تخمیش رو راحت کنه.
توی فکر به فاک دادن پسر رو به روش بود که با جمله ای که پسر گفت تعجب کرد و همچنین عصبی شد.

+ برو از کلاس بیرون و یاد بگیر سر وقت بیای!



خب خب سلامممم
اینم پارت جدید از فیک جدیدمون
امیدوارم دوسش داشته باشید
و
یه اسپویل کنم باید بگم که
افکارمون قراره تخمی تخیلی سر این فیک بگا بره
پس کمربند ها بسته:)))
بای بای کوچولوهام.

"𝖶𝖧𝖨𝖳𝖤 𝖮𝖱𝖢𝖧𝖨𝖣"Where stories live. Discover now